"سعدی" صفحه ۷۶ بوستان :نظمقرن : هفتمسبک: عراقی"شمع و پروانه"این شعر گفتگو و دیالوگی ست میان عاشق واقعی و مدعی عشق.عاشق واقعی: شمعپروانه: مدعی عشق!آتش: نماد عشق سوزان است!۱. شبی یاد دارم که چشمم نخفت/ شنیدم که پروانه باشم گفت:معنی: به یاد دارم که شبی خوابم نبرد و شنیدم که پروانه با شمع گفتگو میکرد.۲. که من عاشقم گر بسوزم رواست/ تو را گریه و سوز باری چراست؟معنی:پروانه: که من اگر بسوزم در راه عشق شایسته است تو چرا گریه و سوز و گداز را انداختهای؟!۳. بگفت ای هوادار مسکین من/ برفت انگبین یار شیرین من.معنی:شمع گفت: ای یار تهی دست من/ من یار چون عسل شیرین خود را از دست دادهام.۴. چو شیرینی از من به در میرود/ و فرهادم آتش به سر میرود.معنی : وقتی لحظات شیرین خودم را از دست دادم مثل فرهاد آتش به سرم افتاده است.نکته: تلمیح دارد به داستان شیرین و فرهاد.۵. همی گفت و هر لحظه سیلاب درد/ فرو میدویدش به رخسار زرد.معنی: این را هی میگفت و هر لحظه با چشمانی گریان گویی سیلابی راه انداخته بود و چهرهاش با گفتن ماجرای عشق اش داستان به زردی میگرایید. ۶.که ای مدعی عشق کار تو نیست/ که نه صبر داری نه یارای ایست.معنی:زیراکه تو فقط مدعی عشقی و این بزرگ ،نمی تواند کار توباشد/چرا که نه استواری و صبوری داری و نه توان ایستادن از درد سوختن در راه عشق.۷. تو بگریزی از پیش یک شعله خام/ من استادهام تا بسوزم تمام.معنی: تو در برابر اندک شعلهای فرار میکنی/ اما من مام و کمال ایستادهام تا از سر تا پای بسوزم.۸. تو را آتش عشق اگر پر بسوخت/ مرا بین که از پای تا سر بسوخت.معنی: ای پروانه اگر تو از آتش عشق پر و بالت سوخت/ به من نگاه کن که از پای تا سرم در راه عشق فدا شده است.۹. مبین تابش مجلس افروزیم /تبش بین و, ...ادامه مطلب