پدیدارشناسی هوسرلی تا تاملات دکارتی ،دازاین ، هستی و زمان (مارتین هایدگر)بر اساس فقه اللغه[معنا و ریشه شناسی واژگان]،پدیدارشناسی عبارت از مطالعه یا شناخت پدیدار است؛ چون هر چیزی که ظاهر میشود، پدیدار است. قلمرو پدیدارشناسی در عمل نامحدود است و نمیتوان آن را در محدوده علم خاصی قرار داد، بنابراین نمیتوان مانع کسی شد که ادعای پدیدارشناسی دارد، به شرط آنکه نگرش وی به گونهای با ریشه کلمه پدیدارشناسی ربطی داشته باشد: اگر تنها به ریشه کلمه اکتفا کنیم، در واقع هر کسی به نحوی به مطالعه ظهور و نمود چیزی میپردازد و در نتیجه، هر کسی که ظواهر یا نمودهای چیزی را توصیف کند، پدیدارشناسی انجام داده است. در این صورت، اگر ما به این معنی بسیار وسیع اکتفا کنیم، نخواهیم توانست فهرست اسامی پدیدارشناسان را به طور عمیق بررسی کنیم. این مسئله از ویلیام وهول که میخواست جغرافیایی پدیدار شناختی را دایر کند( ۱۸۴۷) یا ارنست ماخ که یک پدیدارشناسی فیزیک عمومی را در نظر داشت (۱۸۹۴) تا تیارد شاردن که "فیزیک افراطی" او میخواست فقط پدیدار را کشف کند، صادق است، همچنین هر پدیداری میتواند تحت عنوان پدیدارشناسی قرار گیرد. تاریخ اصطلاح پدیدارشناسی از صرف فقه اللغه آن روشنگرتر است، به شرط آنکه دست کم بپذیریم که پدیدارشناسی لحظهای را در تاریخ فلسفه نشان میدهد که نمیتوان از آن چشم پوشید. اولین متنی که اصطلاح پدیدارشناسی در آن به چشم میخورد، ارغنون جدید (۱۷۶۴) اثر "ژان هنری لامبر" شاگرد آزاد" کریستین ولف"است که مرادش از واژه پدیدارشناسی، نظریه وم و پندار با صور مختلف آن بوده است. شاید هم تحت تاثیر لامبر باشد که کانت به نوبه ی خود همین اصطلاح را به کار میبرد. او در سال ۱۷۷۰ در نامهای خطاب به لامبر از کلمه مزب, ...ادامه مطلب