"طبیعت جان"اینکه در این خشکسالیهلوی شبستر را به من تعارف میکنی ومن به سکسکه میافتمهیچ جای تعجبی ندارد ؟تو تابلوی جان منی!که "سزان" و " ون گوک" از رشکیکی خودش را به ندیدن میزند وآن دیگری برای مرموز ساختن فضاگوشش را معما می کند؟!اصلاً مونالیزا کیلویی چند؟!وقتی که اوراد لب های تومرا به تشنگی کارون وتمام اقیانوسها و پلیکانها پر میکشاند؟!(سنتی و اکسپرسیون به هم در به است؟!)لطفاً یکی "فرانسیسکو گُیا" ر ااز خواب مطولش بیدار سازد و بگویددر شب اعدام نقاشی اتمن از برابرجوخه فرار کردهبه ساعتی که رفته بودمتا برهنه جانم را تماشا کنمزیر شَمَدهایی که آسمان با هارمونی دستانشخوشه ی پروین رابه گردنش آویخته بود!(پشت بام دنیا یعنی همین !یعنی مرگ هم که بوزدباز خنکای زندگیتورا با خود می رباید!)و تلویحن کنتراست شب و روزبماند برای ما بعدی هاما سونات مهتاب رادر رقص باله ی تمامی صورهای فلکیشنیده ایم!و این یعنی پایان قرون وسطا وعجالتن آغاز جنگ های مجازیکه ارواح ماهمچون جنین های شهیدیدر شط های بی زمانیشناور خواهند ماند!خواهش میکنمیکی نزد "اَجل خانوم" ریش گرو بگذاردتا برای لحظهای هم که شدهبروم بام دنیا وجان برهنهام را بپوشانمقول می دهم:باز گردم به انتزاع بافت ها!۲۵دی ماه ۱۴۰۲۳:۱۶ ساعت بخوانید, ...ادامه مطلب
جانِ یسنا جانِ یشتا جانِ وَندیداد و زَند جانِ المیزانِ چشمانت کمی با من بخند #پایانی_حیات_اله, ...ادامه مطلب
" هزاره های اسب"اسب در همه ی جنگ ها ستوان دوم است.اسب توطئه می کندجنگ با یک گلوله کشته می شود.اسب به وطن برمی گرددعصای مصدق کج است.اسب ناشنوا به دنیا می آیدبادهادست جمعی خودکشی می کنند.اسب اسب اسبیک ضلع صلحهمیشه جنگ استو تاریخیک اسب سیاه بسته به آخور هم دارد!#سریا_داودی_حموله بخوانید, ...ادامه مطلب
خدا كند انگورها برسندجهان مست شودتلوتلو بخورند خیابانهابه شانهی هم بزنند رئیس جمهورها و گداها...مرزها مست شوند، برای لحظهایتفنگها یادشان برود دریدن راكاردها یادشان برود بریدن را،قلمها آتش را آتشبس بنویسند.خدا كند مستی به اشیاء سرایت كندپنجرهها دیوارها را بشكنند...و برای چند لحظهدنیا مست شود از صلح و دوستی...عید باشد همهجا و همه وقت! ا بخوانید, ...ادامه مطلب
جنگ باز می گشتبه خانه اشبا پوتین هایی در دست و صورتی موهوم و خراشیدهوتنها فتحی که داشتگریز از خودش بود!این است منطق_ گفتگوی_ جهانی_ شدن؟!رامین یوسفی , ...ادامه مطلب
تیمار ستان سوسیالیستی با حیرت آغاز شدیبا دو ماهی درحال پروازکه قرینه ها ی دریای رخسارت رادرمنبه تمّوج می کشانند؟!در من جنبشی در حال شدن استنه! اقیانوسِ پرسش های استومندی ام؟!نه! از من مهراس!تو یگانه , ...ادامه مطلب
[۱۰/۲، ۰:۱۲] امید حلالی: با اجازه دوستان شعری محضرتان تقدیم می کنم : *سنگ صبور*باید هر طور که شدهمخاطب متواری را برگردانیمتا بنشانمش روی همین صندلی لق روبرو هی از دلتنگی و پریشانی از خواب های کماکان , ...ادامه مطلب
... و مشروطه اسبی بود که شیهه می کشید تا زخم سوارش با لیسه های ماه التیام یابد! اما از پشت بهارستان سایه ای به رنگ سنت ها شقیقه هایش را نشانه رفته بود! دقیقن به سبکی که اسب تزار در آبیِ یخی ماه در خونش تلالو می زد! ماه مادیانی ست که تا اسعد ستارگان شیهه می کشد تا زخم هایش با لیسه های پلنگ ترمیم یابد!, ...ادامه مطلب
نه آقای کارگردان ! نه! این بار باهزار چهره ی انتزاعی آمده ام! وهرچقدرهم که "برشت" با زیرکی بیاید وبخواهد میان من و مخاطب فاصله گذاری نماید برنده ی این بازی منم ،ماییم؟! باهزارچهره ی انتزاعی آمده ام با صورت مردی جذامی و با صورتی آبلگون زنی که هیچ آینه ای دوستش ندارد؟! و998صورتک دیگر، آقای کارگردان! لطفن دیوار تالارقشقایی را برداشته و میزانسن را برای تیارتی به وسعت خیابان های طهران بزرگ آماده سازید! با هزار ویک بازیگری که اصلن نمی خواهند فاصله ای میان آنان با مخاطب هایشان باشد! تاگرمای نفس هاشان صورتک های این سال ها و حروف سربی و فریز شده ی به اصطلاح نمایشنامه های فرمایشی تان را ذوب سازند؟! و آنتوان چخوف هم از اتاق شماره شش مِهمان پذیری درمیدان شوش عجالتن خودش را برای این تیارت خیابانی می رساند با صورتکی انتزاعی، تاخودش را لابه لای دشمنان تماشاگر پنهان سازد! "درحرف هایش آهنگی ازصفای واقعی ویک هراس کودکانه حکمروایی می کرد" آقای کار – گردان؟! چقدر گوزن و آهوی بی گناه شاخ در شاخ چنارهای های خیابان مطول ولی عصر پای قرمز چراغ های راهنمایی با آخرین لرزه ی رگ هاشان جان سپردند؟! چقدر؟! باانبوه مخاطبینی که اکنون بزرگوارترین شان غایبی ست نشسته درسایه ها و همواره روشنایی چراغ های محصور از مگس ها را می پاید؟! درانتزاع نمایشی که تالار قشقایی برای هزاران صورتک گریهخند کعبه ی آمال گشت, ...ادامه مطلب
حافظه ی ایدئولوژی دموکراسی؟ اری حتمن. اما، با زنی دیوانه چون من چه می کنی که پیاپی به دیکتاتوری عشق تو رأی می دهد؟! ۱۹۹۰/۱۱/۲۳ + نوشته شده در شنبه بیست و هفتم آبان ۱۳۹۶ساعت 0:23  توسط رامین یوسفی | ,میتراییکی,السّمّان,سوریانی ...ادامه مطلب
«جنگ و صلح» سرک می کشم به سیلو های جهان که به دریا می ریزند به شکافی که از گندم می گذرد مرزی میان جنگ و صلح دنیا روی پای خود می چرخد هگل از نظم تاریخی اش برنمی گردد مارکس همچنان در کتاب ها منتظر نشسته است شاید نان در دهان فقر تقسیم کن,میتراییکی ...ادامه مطلب
انسان و زمین زمین به شکل هولناکی یک استثناء است یک زیبای هولناکِ استثنایی که تنها در گیج خوردن به من و بقیهی کائنات شبیه است و در یک داشتن فقط شبیه من است که تو را دارم این سطرها شروع مناسبی برای یک شعر عاشقانه نیست قرار هم نبوده که باشد چرا که من اکنون به دروغی بزرگتر فکر میکنم نمیخواهم ا, ...ادامه مطلب
طفلی به نام شادی دیری ست گم شده است با چشم های روشن براق با گیسویی بلند به بالای آرزو هرکس از او نشانی دارد ما را کند خبر این هم نشان ما: یک سو خلیج فارس سوی دگر خزر!, ...ادامه مطلب