یه شعر از فتح الله بُلوردی: ژوئی سانس

ساخت وبلاگ

هی آقای تاریخ!

خانوم جغرافیا !
مرا بر بال های مومی ایکاروس
با جملگی اساتیر
به این سرزمین حماسی فرستاده اید که چه؟!
_اینجا صبح و شام
با لباس های کمدی تراژیک
اجتماع نقیضین می شوند
بی آنکه از این مسئله
منطق ادراکی داشته باشد؟!
(تبانی کاینات یعنی همین!)
یعنی "راسل "
با ردای کاتولیک ها بر مصطبه بنشیند و
"چرا مسیحی نیستم" و
سایه افلاتون را برای همسایگانش تشریح نماید؟!

یعنی آخر عمری سالوادور دالی به التماس برود

و نبوغش را بر در کلیسایی بیآویزد؟!
حالا برای فرار از خشکی این متن
کمی تغزل و اروتیک به آن می افزایم:
ببخشید خیابان ها !معذرت می خواهم کوچه ها و پارک ها

دلبرکان این سال ها مجازیورزند!
[گاهی گلوی جوارح
ترزبانتر و بلیغ ترین ترجمه هاست!

بعضی اوقات در آینه ای که جیوه

دلش را خال انداخته به خود می گویم:
توی تعلیق این پسا غارنشینی
کلاه کلمنتس را بر سر بگذارم
و با دوستانی با سبیل های متحدالشکل مارکسیستی
در علیاو سفلای این دهکده ی جهانی
سیر به عقل محض کانت بخندم؟!
گوربابای هر که بخواهد

لب های ابهام و ایهام را بگزد؟!
من که سوگند خورده ام
دیگر با قرص های محرک
به مصاف هیچ کسی که خودش نیست ،نروم!
توبه !
توبه!
روح من بوی وقاحت می دهد
بوی عدم عزت نفس
بوی " ی"
که خیابان را به صورت جوی لجنی می بیند
که قاتل در آن با احکام الهی در جیب
آزادانه
جان ها را ریالی خریداری می کند
و من محکوم به نابینایی ام
با ساچمه هایی که از کفه ی ترازوی عدالت
کف رفته اند؟!
باچشمانی که از پشت منظره یاب
تنگ می شوند!
تا من آخرین تصویر برف های کلیمانجارو را
با مژه هایی خونین
از جعبه ی مزخرف جادو،
پارو نمایم!

که این کیهان
پاک روان یونگ و فروید را آشفته کرده است؟!
و" لکان" به اتفاق "آروین یالوم"
در کوچه های بغداد با ریشی های داعشی
هنر عشق ورزیدن را
با خطی بابلی به دختران ایزدی و مُغتسله
می آموزند!
ژوئی سانس یعنی همین!
یعنی:کیفوری و برخورداری از
دارایی و ارگاسم ؟!
به کوه ها و دره ها هم که دقیق شوی
انگارمی خواند در هم شوند

بیچاره "اریک" !
نمی توانست جلو غدد ثلاثه ی نیلش را
بگیرد!
-یا یحیای تعمید دهنده!
ایسا را مرده ها زنده کرده اند!
اینجا خاورمیانه است
مرکز صادرات اَبر روایت هایی
که تا قرن ها و هزاره های بعدی هم

لازم نیست هیچ معجزه ی سور رئالی رخ دهد؟!
لطفن یکی به رولان بارت دایرکت بدهد:
اینجا Zرا از آخر به اول بر اندام نشانه شناسی خالکوبی می کنند!
چقدر دیوارهای طهران زخمی و دلتنگ هم شده اند؟!
این کرت سوژه ها و اُبژه ها را بگذار لای کتاب "حکمت در اروپا"
و با چشمان " بینای فاعلی" بیا
بیا تا کمی در بحر رَمل مثمن مشکول
در سیاهی کاج های "ایرانزمین"
عشق ورزی نماییم:
ای من فدای آن لب ها و گونه های پروتزی ات !
ای من سگ !
ای من گربه ی درگاهت!
"که رقیب درنیاید به بهانه ی گدایی"*
در پانوشت این متن اضافه خواهم کرد:

حتا صادق هم در عشق
یک "دون ژوان کرجی"بود؟!

- آخ لعنتی؟!
بازهم لباس های شب عیدم
صمغ صمغی شده اند!

به شیطان سوگند!

به ابوالهول خرافاتتان ؟!
خدا اگر یک تا بود
تنهایی ام را تاب می آورد!

لامذهب آن سایه ی مشکوک

از اول داستانمان هیچ جُم نخورده است؟!

هی آقای نکیر؟!

خانم منکر

بهشت هرزگی هاتان کدام ور است؟!

•فتح الله بُلوردی

۱ اردی بهشت ۱۴۰۲
سوز تینا

میتراییک،آلفا،شعر...
ما را در سایت میتراییک،آلفا،شعر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0misorad بازدید : 87 تاريخ : يکشنبه 3 ارديبهشت 1402 ساعت: 20:26