ژوئی سانس: یک شعر از رامین یوسفی

ساخت وبلاگ

هی آقای تاریخ!

خانوم جغرافیا!
مرا بر بال های مومی ایکاروس
با جملگی اساتیر
به این سرزمین حماسه ها فرستاده اید که چه؟!
اینجا صبح و شام با لباس های کمدی تراژیک
اجتماع نقیضین می شوند؟!

(تبانی کاینات یعنی همین!)

یعنی آخر عمری سالوادور دالی به التماس برود

و نبوغش را بر در پوسیده ی کلیسایی بیآویزد
حالا برای فرار از خشکی این متن
کمی تغزل و اروتیک به آن می افزاییم:

ببخشید خیابان ها !معذرت می خواهم کوچه ها و پارک ها!شمشادها!کاج ها کاج ها!

اگرچه دلبرکانِ این سال ها مجازی ورزند!

{گاهی دهان جوارح
ترزبانترین ترجمه هاست}
من که سوگند خورده ام
روی تخت ملحفه داری به
مصاف هیچ زیبارویی نروم
توبه!
توبه!
روح من چقدر بوی وقاحت می دهد
بوی عدم عزت نفس
بوی " ی"
که خیابان به جوی لجنی می مانَد
تا قاتل در آن با احکامی در جیب
آزادانه جان ها را ریالی خریداری کند
تا ما محکوم به نابینایی گردیم
با ساچمه هایی که از کفه ی

کاریکاتور ترازوی عدالت
کف رفته اند؟!
باچشمانی که از پشت منظره یاب
تنگ می شوند!

تا من آخرین تصویر برف های کلیمانجارو را
با مژه هایی خونین
از جعبه ی مزخرف جادو،
پارو نمایم!

بعضی اوقات

در آینه ای که جیوه دلش را خال انداخته

به خود می گویم
توی تعلیق این پسا غارنشینی
کلاه کلمنتس را بر سر بگذارم
و با دوستانی با سبیل های متحدالشکل مارکسیستی
در علیا و سفلای این دهکده ی جهانی
سیر به عقل محض کانت بخندم؟!
گوربابای هر که بخواهد
لب های ابهام را بگزد؟

که این کیهان
پاک روان یونگ و فروید را آشفته کرده است؟!
و" لکان" به اتفاق "آروین یالوم"
در کوچه های بغداد با ریشی های داعشی
هنر عشق ورزیدن را
با خطی بابلی به دختران ایزدی و مُغتسله
می آموزند!
ژوئی سانس یعنی همین؟!
یعنی:کیفوری و برخورداری ازدارایی و ارگاسم ؟!
(به کوه ها و دره ها هم که دقیق شوید

قصد دارند همآغوش شوند!)

بیچاره "اریک"
نمی توانست جلو غدد ثلاثه ی نیلش را بگیرد!

یا یحیای تعمید دهنده!
ایسا را مرده ها زنده کرده اند!

"خدا قوم خود را که از قبل شناخته بود رد نفرموده است"*

اینجا خاورمیانه است
مرکز صادرات اَبر روایت هایی
که تا قرن ها و هزاره های بعدی هم

لازم نیست هیچ معجزه ی سوررئالی رخ دهد!
لطفن یکی به رولان بارت دایرکت دهد:
اینجا zرا از آخر به اول بر اندام نشانه شناسی خالکوبی می کنند!


چقدر دیوارهای طهران زخمی و دلتنگ هم شده اند؟!
این کرت سوژه ها و اُبژه ها را بگذار لای کتاب "حکمت در اروپا"
و با چشمان " بینای فاعلی" بیا
بیا تا کمی در بحر رَمل مثمن مشکول
در سیاهی کاج های "ایرانزمین"عشق ورزی نماییم:
ای من فدای آن لب ها و گونه های پروتزی ات !
ای من سگ !
ای من گربه ی درگاهت!
"که رقیب درنیاید به بهانه ی گدایی"**
در پانوشت این متن خواهم افزو
د:

حتا صادق هم در عشق
"دون ژوان کرجی"***بود؟!

-ای لعنتی

بازهم لباس های شب عیدم صمغ صمغی شده اند!

لامذهب آن سایه ی مشکوک

از اول داستانمان هیچ جُم نخورده است؟!

هی آقای نکیر؟!

خانم منکر؟!

بهشت هرزگی هاتان خجسته ی خودتان باد!

............................................

* خدا قوم خود را که از قبل شناخته...عهدجدید،باب یازدهم ،رساله پولس رسول به رومیان.

**توی گیومه متن از عراقی ست : همه شب نهادم سرچوسگان بر آستانت...

وزن: فعلات فاعلاتن فعلاتُ فاعلاتن/ بحر(رمل-مثمن – مشکول)شاعر خودرا به وفا نزد معشوق سگ خوانده است.

دون ژوان کرجی : عنوان کتابی از هدایت که موضوع آن در ییلاقات طهران در کرج می گذرد.

۱ اردی بهشت ۱۴۰۲

میتراییک،آلفا،شعر...
ما را در سایت میتراییک،آلفا،شعر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0misorad بازدید : 107 تاريخ : جمعه 8 ارديبهشت 1402 ساعت: 16:08