تاریخ بیهقی (انوشیروان و بزرگمهر): رامین یوسفی

ساخت وبلاگ

●ابوالفضل بیهقی(۱۹۱)
انوشیروان و بزرگمهر

چنان خواندم که چون بوذرجمهر: در متن‌ها و کتاب‌ها خوانده‌ام که بزرگمهر دانشمند، از دین پیشینیان خود(گبرکان) دست کشید... و دین عیسی را پذیرفت و مسیحی شد. به برادران و دوستان خود وصیت کرد که:" در کتاب‌ها خوانده‌ام که در آخر زمان پیامبری می آید که نام او محمد صلی الله علیه و آله و سلم، است.
اگر روزگار یابم: اگر زنده بمانم نخستین کسی هستم که به دین او گرایش پیدا می‌کنم و اگر که او را ندیدم امیدوارم که در روزگار حَشر(محشر.رستاخیز) و جهان باقی(جهان باقی) او و امتش را دیدار کنم و من نیز جز امت او گردم. شما هم فرزندان خود را این چنین سفارش کنید تا بهشتی گردند".
این خبر به خسرو انوشیروان رساندند. کسرا به مامور خود نامه نوشت که "فورا(درساعت) این نامه به تو رسید و آن را خواندی بزرگمهر را با غل و زنجیر به درگاه من بفرست". مامور فرمان را انجام داد و خبر در سرتاسر پارس پراکنده شد که" بازداشت شده را فردا می خواهند ببرند". دانشمندان و دانایان دین نزد بزرگمهر رفتند و گفتند که " تو از علم خویش به ما سودها رسانده‌ای و در دانشورزی ما هیچ کوتاهی نکردید تا دانا شدیم. مانند ستاره روشن ما بودی در تاریکی‌ها تا مار راه راست را از راه غیر حقیقت پیدا کنیم. راه راست را به ما نشان دادی. و به مانند آب گوارایی بودی که ما تشنگان از تو سیراب شدیم و چون مرغزاری پر از میوه و ثمر بودی در دادن علم به ما، تا ما در هر علم چون ثمرات و میوه‌ها گوناگون شده‌ایم.
(چون آب گوارایی بود ، در دادن علم و دانش به ما و ما از درخت دانایی تو میوه هایی گوناگونی یافتیم؛ منظور از دانش های مختلفی که داشتی ما را پر بار و پر ثمر نمودی از دانش های مختلف). پادشاه بر تو خشمگین شده است ماموران تو را می‌برند و تو از آن دانشمندانی نیستی که از راه راستی که انتخاب نموده‌ای بازگردی. با سخنان ارزشمند خود یک دانایی به ما بیاموز برای یادگاری از تو".بزرگمهر گفت: " به پروردگار با عزت و بلند مرتبه شما را سفارش می‌کنم که او را به یگانگی بشناسید و از او اطاعت کنید و فرمانبرداری نمایید زیرا که رفتار و کردار خوب و بد شما را می بیند و حتی آنچه در دل دارید آگاه است چرا که زندگی شما و هر آنچه دارید به فرمان اوست و هنگام که بمیرید(و چون کرانه شوید: و هنگامی که بمیرید. کنایه از مردن و کناره گرفتن از دنیا). به سوی او باز خواهید گشت و در روز حَشر و رستاخیز از شما پرسش و جواب ،نیکی و شکنجه و عذاب(عِقاب: به کسر "ع": شکنجه و پاداش بد: ص۱۹۱خط ۱۰ از پایین به بالا) در دستان اوست؛ همدیگر را به نیکی فراخوانید و نیکوکاری کنید که پروردگار بزرگ و بلند مرتبه، شما را برای نیکی آفریده و بپرهیزید و بدی نکنید و از افراد بد دور باشید زیرا که انسان‌های بد زندگی کوتاهی خواهند داشت.
ص ۱۹۱،خط هشتم از پایین به بالا :
"که" بد کننده را زندگی کوتاه باشد:(که: به این نوع "که " "که تعلیل"گویند زیرا علت را گوید،مثلن در خطوط قبل دانشورزان از بزرگمهر سفارشی در دانایی خواهند و بزرگمهررمی فرماید: خداوند برشما و کارهایتان ودنهان دل تان آگاه است ...تا می توانید کار نیک کنید و از بد و مارهای بد دور باشد "که"(که تعلیل و علت و دلیل اوردن):زیرا که بد کردار زندگی کوتاهی خواهد داشت".

ادامه متن: و پارسا باشید ....: و پرهیزگار باشید و نیکوکار چشم و کار‌های حرام انجام ندهید ؛ چشم و دستتان گوش‌هایتان از حرامی و مال مردمان دور باشد و فعل بدی انجام ندهید. و بدانید و آگاه باشید که مرگ زندگانی ماست ما با مرگ نمی‌میریم بل به سرای جاوید و زنده بودن خواهیم رسید.
اگر چه بسیار زیید: هرچند که زیاد زندگی کنید، به آن جهان جاوید خواهید رفت، پس لباسی از شرمندگی مپوشید.
نکته
لباس شرم: جامه ی حیا،تشبیه صریح).
مپوشید: فعل امر موکد.
که لباس اَبرار است(ا.َبرار: راست گوی و بسیار نیک ).
معنا: زیرا که لباس چون کارهای نیک است(لباس خیر بپوشید نه لباس بی شرمی: پوشش کلامی تان بسیار نیکو باشد) و راستگویی در پیش گیرید که راه و روی شما را روشن می‌گرداند و مردم، انسان‌های راستگو را دوست دارند و راست کردار هیچگاه هلاک و نابود نمی‌شود و از دروغ به دوری کنید زیرا که دروغگو اگرچه به راستی گواهی دهد باز آن راست را از او نمی پذیرند.(دروغگو اگر یک یا چند باری راست بگوید باز مردم ،راست او را دروغ می پندارند و او را باور ندارند).

و حسد کاهش تن است: و بدخواهی سبب خودخوری و رنجوری می شود و بدخواه هرگز در جهان آرامش و آسایش ندارد که با تقدیر(نوشتن پروردگار/تقدیر: رخدادهای زندگی هر انسان را که پروردگار به قلم قدرت بر لوح محفوظ نگاشته است.) پروردگار_که نام او عزیز و ارجمند باد!_همیشه به جنگ و ناسازگاری ست!
نکته: عزّ اسمه: جمله ی فعلیه: فعل+ فاعل: عزَ+ اسمه: ارجمند باد + نامش.


حسد و خودخواری عز روی طمع، می کشد مردمانی که هنگام مرگشان فرا نرسیده است. اجل(هنگام مرگ.مرگ).
نکته: حسد اینجا فاعل است.
و حریص را: و انسان طمعکار هیچ وقت آرامش و راحتی ندارد، زیرا انسان طمعکار چیزی را می‌طلبد که شاید در سرنوشت او نباشد و یا استعداد آن کار را نداشته باشد،

انتهای خط ص۱۹۱ و آغاز خط ص۱۹۲
و هر که خواهد که زنش پارسا ماند گرده زنان نگردد: هر کسی بخواهد که زنش پاکدامن باشد در پی زنان دیگر نرود. مردمان را عیب و ایراد نگیرید که هیچ کسی بی‌عیب و ایراد نیست، نادان‌ترین مردمان آنانی هستند که عیب خود را نمی‌بینند. و سرشت پاک بزرگترینِ هدیه ها و دهش های پروردگار بزرگ و بلند مرتبه است.
و از خوی بد...: و از انسانی که سرشت بد دارد دور باشید چرا که آن سرشت بد چون سدی سخت بر دل اوست و چون قید و زنجیری است بر پاهای او(از سرشت بد پرهیز کنید که این پلیدی چون قید و زنجیری است بر دل که جایگاه لطیف احساس است و بر پای که سبب روندگی و استواری ست،
همیشه انسان بد سرشت در و سختی بزرگ می‌باشد و مردمان از سرشت بد او به رنج و ناراحتی می‌افتند.

و نیک خوی را هم این جهان بود(خط ۵ص۱۹۲): و انسان پاک سرشت هم این جهان را دارد و هم آن جهان و در هر دو جهان مورد ستایش قرار می‌گیرد.
و هر که از شما" به زاد" بزرگتر باشد:
نکته
به زاد: به سن. به عمر . به تجربه.
معنی: و هر کدام از شما از نظر سن و تجربه بزرگتر باشد او را احترام بگذارید و حرمت او را نگه دارید از فرمان‌های او سرپیچی مکنید(دربرابرش گردن کشی نکنید).
و همه بر امید اعتماد مکنید ص۱۹۲خ۷
معنی: و یکسره بر امید و یاری رساندن پروردگار تکیه نکنید که دست از کوشش باز دارید و فقط به امید او باشید.
کسانی که شهرها و ده‌ها و بناها و چاه‌ها ساختند و غم این جهان خوردند آن همه را نهادند و از این دنیا رفتند و آن چیزها هم همگی کهنه شدند.

مدروس: مندرس کهنه.
اینکه گفتم بسنده باشد: این سخنان که گفتم برای شما کافی باشد همین را می‌دانم که دیدار ما به قیامت باشد و آنجا همدیگر را خواهیم دید.
چون بزرگمهر را به میدان کسرا رسانیدند: هنگامی که بزرگمهر را به میدان چوگان و اسب دوانی خسرو انوشیروان رساندند.
خسرو فرمود که او را با قل و زنجیر پیش ما بیاورید. چون بزرگمهر را پیش کسرا آوردند گفت: ای بزرگمهر!

چه ماند از کرامات و مراتب که آن را نه از حسن رای ما بیافتی؟
معنی: از آن همه نواخت‌ها و نوازش‌ها و جایگاه چه ماند که آنها را مگر نه از نیک نظری ما(من. کسری) به دست آوردی؟ و تو را به درجه وزارت رساندیم و اداره امور این سرزمین ما به دست تو سپرده شد؟
از دین پدران خویش چرا دست بازداشتی و...: چرا از دین پدران و نیاکان خود دست کشیدی و با اینکه فرزانه روزگار هستی چرا این چنین وانمودی که پادشاه با لشکرش و زراعت کارانش در راه نیک نیستند؟
قصد و غرض تو آن بود تا در مملکت شورش به پا بکنی میان خاص و عوام را بر من بشورانی و وادار به سرپیچی از من کنند؟
را به کشتنی کشم...: تو را به گونه‌ای بکشم که تاکنون هیچ گنهکاری را نکشته‌اند زیرا که گناه تو گناه بزرگی است.
و الا توبه کنی و به دین اجداد و آبای خویش باز آیی: مگر اینکه توبه کنی و ابراز ندامت و به دین پدران و پیشینیان خود بازگردی تا تو را ببخشم زیرا که جای تاسف باشد دانشمندی چون تو را کشتن و دیگر چون تو دانشمندی در این حد پیدا نخواهد شد.

بزرگمهر گفت: زندگی پادشاه طولانی باد! من را مردمان دانشمند و دانا و خردمند روزگار می‌دانند(می شناسند.صدا می کنند)، زیرا من از تاریکی و نادانی به روشنایی و دانایی آمدم به نادانی دوباره باز نمی‌گردم زیرا که نادان بدون اندیشه و خرد است.
کسرا گفت فرمان می‌دهم تا گردنت را بزنند. بزرگمهر گفت: نزد داوری که می روم عادل است و نیازی به گواهی دهنده و شاهد نخواهد داشت پاداش نیک و بد مرا خواهد داد و بخشایش خودش را از تو دور می کند و تو را نخواهد بخشید.
کسرا چنان در خشم شد که: خسرو آنچنان خشمگین شد که تا آن زمان هیچ وقت این چنین خشمگین نشده بود. گفت: او را نگه دارید تا فرمان دهم چه کاری باید انجام دهید.
او را نگه داشتند و چون خسرو از خشم بیرون شد و آرامش یافت،گفت: جای تاسف باشد از بین بردن این شخصیت، دستور داد تا او را
ص۱۹۳
در خانه‌ای بسیار تاریک که چون گوری می نمود، با زنجیر سنگین حبس کنند.

وصوفی سخت در وی پوشیدند: و لباس پشمینه درشت و خشنی بر تن او کردند و هر روز دو قرص جو و یک چنگ نمک و کوزه آبی برای او روزانه در نظر گرفتند.
کَفّه: به فتح او ل و تشدزد دوم: چنگ،کف دست.
نکته:
وظیفه: مقرری، مستمری و خوراک روزانه.
مشرفان: خبر دهندگان.
انفاس: نفس ها. نفس‌های کسی را شمردن به کنایه یعنی سخت مراقب رفتار و کارها و افکار او بودند.

و مشرفان گماشت که انفاس وی شمردند و بدو می‌رساندند: و خبر دهندگانی را آنجا گماشت تا نفس‌های او را بشمرند و هر کاری انجام دهد و هر حرفی بزند به کسرا بگویند.
دو سالی این چنین گذشت و روزی سخنی از او برنخاست. این خبر را نزد کسرا گفتند و کسرا بسیار دلش تنگ شد و دستور داد تا غل و زنجیر از بزرگمهر بردارند و او را از زندان بیاورند. و افراد خاص و نزدیکان او را نزد انوشیروان آوردند تا با او سخن بگوید شاید بزرگمهر جوابی دهد. او را به روشنایی صبح آوردند، و دیدند که هنوز از نظر جسمی و تن قوی چهره‌اش تکیده نشده است. به او گفتند: ای دانشمند تو را لباس خشن بر تن کردند و به غل و زنجیر کشیده‌اند در جای تاریکی چون قبر، چه شده است که قوی‌تر گشته ای و گونه‌هایت بر جای خود و رخسارت شادان است؟ علت و سبب این کار چیست؟!
بزرجمهر گفت: "برای خود گوارشی ساخته‌ام از شش چیز هر روز از آن لختی بخورم تا بدین بمانده‌ام".

گوارشی: خورشی. خوش مزگی.
لختی: اندکی،کمی.
بزرگمهر گفت برای خودم خورشتی درست کردم از شش چیز مختلف هر روز از آن خورش اندکی می‌خوردم تا به این شکل و شمایل خودم را حفظ کردم(هیبت و تن و رخساره ام را با این خورش نیرو دادم).
گفتند ای حکیم اگر بینی آن معجون ما را بیاموز...
به او گفتند ای دانشمند اگر صلاح می‌دانی آن آمیخته را به ما بیاموز تا اگر روزی یا روزگاری کسی از ما و یاران ما گرفتار شد و احوالش این چنین شد آن را از قبل دانسته باشیم.

گفت :نخست ثِقه درست کردم که هرچه ایزد، عز ذکره، تقدیر کرده است باشد:

ثِقه درست کردم: این اعتماد در من ایجاد شد(نسبت به پروردگار).

بزرگمهر گفت نخست این اعتماد در من ایجاد شد که هرچه پروردگار که نامش ارجمند است برای آدمی سرنوشت را نوشته است همان پیش می‌آید. و دیگر اینکه به غذا و فرمان پروردگار رضایت دادم. سوم اینکه پیراهن صبر بر تنگ کردم که رنج را هیچ چیزی چون صبر نمی‌تواند از بین ببرد. چهارم اینکه با خود گفتم باری اگر صبر نکنم افکارسیاه و نادرست در خود راه ندهم و ناامید نگردم.
پنجم اندیشدم که اگر انسانی را چون خودم که کارش بدتر از این بود ،(تغییر دین ) و به دینی گروید ،سپاس و آفرین گویم. ششم آنکه از خداوند پاک و بلند مرتبه نومید نمی‌شوم که ساعت در ساعت گشایش عطا می‌کند.
هر آنچه گفت به خسرو رسانیدند و خسرو با خود گفت چنین فرزانه‌ای را چگونه می‌توان کشت؟ و سرانجام خسرو فرمود تا او را کشتند و گوش و بینی و سایر اندام او را ببرند ( و وی به بهشت رفت و کسرا به دوزخ).:
و بزرگمهر به بهشت رفت و کسرا به جهنم.
هر کس این حکایت بخواند ایراد بر من نگیرد زیرا که بی‌فایده نیست و تاریخ آراسته می گردد با این چنین حکایت‌ها.

پایان تاریخ بیهقی( انوشیروان و بزرگمهر) شامل: معنای متن ، لغات و اصطلاحات و عبارات دشوار و اشاره به برخی نکات دستوری و آرایه ای.

رامین یوسفی
دانشگاه علوم و تحقیقات تهران

میتراییک،آلفا،شعر...
ما را در سایت میتراییک،آلفا،شعر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0misorad بازدید : 108 تاريخ : چهارشنبه 13 دی 1402 ساعت: 19:20