تاک نشان، دکتر رامین یوسفی دانشگاه علوم و تحقیقات - دکتر دلبر ظاهری،دانشگاه علوم و تحقیقات تهران

ساخت وبلاگ

نکات ،شعر "تاک نشان"، عبدالرحمن جامی


اعیان ثابته: ابن عربی گوید، علم و معلوم'>علومات پروردگار ازلی است به معلومات ازلی پروردگار اعیان ثابت می‌گویند.

نقشبندیه: طریقتی است منسوب به خواجه بهاءالدین محمد نقشبند بخارایی (۷۹۱–۷۱۸ هـ. ق)، شاخه‌ای منشعب از سلسله خواجگان که اصل آن به عارف ایرانی خواجه یوسف همدانی بازمی‌گردد. طریقت نقشبندیه یکی ازطریقت‌های تصوف و عرفان می‌باشد.
بعدها این سلسله در هند هم نفوذ یافت و به خصوص در دوره اقتدار مغولان در هند، تأثیر و نفوذ مشایخ آن‌ها قابل ملاحظه بود و سلاطین آن سرزمین غالباً به این طریقه منسوب بودند؛ چنان‌که گویند امیر تیمور گورکانی به شاه نقشبند ارادت داشت و طریقت نقشبندی از طریق مولانا خالد نقشبندی کردی به کردستان رسید که ایشان به نزد غلام علی دهلوی رفتند و بعد از کسب اجازه ارشاد به کردستان برگشتند و بعد به سوریه رفتند و در آنجا به ارشاد پرداختند.خط موروثی رهبری بر اساس نسب خونى مؤسس طریقت بهاءالدین نقشبند و دخترش زهرا از طریق حضرت ايشان است. عبدالرحمن جامی در نفحات الانس نوشته‌است:

«طریقت ایشان، اعتقاد اهل سنّت و جماعت است و اطاعت احکام شریعت و اتباع سنن سیّدالمرسلین (ص) و دوام عبودیت که عبارت است از دوام آگاهی به حق سبحانه، بی‌مزاحمت شعور به وجود غیری.»عبدالخالق غجدوانی گفته‌است که «در خلوت را دربند و در خدمت را بگشای.»و از بهاءالدین نقشبند پرسیدند: «در طریقت شما ذکر جهر و خلوت و سماع می‌باشد؟ فرمودند که نمی‌باشد. پس گفتند که: بنای طریقت شما بر چیست؟ فرمودند: خلوت در انجمن: به ظاهر با خلق هستند و به باطن با حق و نیز همو گفته‌است که: «طریقت ما صحبت است و خلوت آفت شهرت است. خیریت در جمعیت است و جمعیت در صحبت به شرط نفی بودن در یکدیگر.»
این طریقت، در تاریخ خود جریانی واحد و همسان نداشته‌است و با گذشت زمان، مانند اکثر مکتب‌ها و مذهب‌ها بساطت آن از میان رفت و گونه گونه، رنگ‌هایی یافت.

بهاءالدین نقشبندی و مشایخ پیش از او- مشایخ سلسله خواجگان- به‌دور از ماجراهای سیاسی و اجتماعی، ساده و زاهدانه می‌زیستند و برای امرار معاش پیشه و کاری داشتند. خواجه محمود انجیر فغنوی «به کسب گلکاری می‌پرداخته و از آن‌ممر وجه معاًش می‌ساخته». و خواجه علی رامتینی به صنعت بافندگی اشتغال‌داشته‌است؛ و سید امیر کلال، کوزه‌گری می‌کرده و فرزندش امیر شاه «از صحرا نمک می‌آورده و می‌فروخته و از آن راه زندگی می‌گذرانیده».

ولی دیری نگذشت که مشایخ نقشبندی بر خلاف پیشینیان صاحب نقشی شدند در کارهای جهانی. عزّت و حرمت یافتند و صاحب دستگاه شدند. مانند خواجه ناصرالدین عبیدالله احرار که متنفذترین مشایخ نقشبندی در عصر تیموری بود و بنا به نوشته جامی «کوکبهٔ فقرش» «نوبت شاهنشهی» می‌زد.

سعدالدین کاشغری و عبدالرحمن جامی، طریقه نقشبندی را در عاصمهٔ هرات، بیش از پیش، رواج دادند و هرات یکی از مراکز تجمع نقشبندیان شد. در سمرقند، اگر چه در زمان خواجه نظام‌الدین خاموش، نقشبندیان اندک نبودند پس از مهاجرت خواجه عبیدالله احرار بدانجا نقشبندیان سمرقندی، بسیار شدند و سمرقند در عهد سلطنت سلطان ابوسعید و سلطان احمد تیموری به صورت مجمع و مرکز پیروان نقشبندی درآمد.

"یازده اصل طریقت نقشبندیه"

اصول ۱۱ گانه طریقت نقشبندیه طبق کتب به همراه توضیح جزئی از آن‌ها عبارتند از:

هوش در دم: هر نفسی که فرومی‌رود ممد حیاتست و چون برمیاید مفرح ذات. پس در هر نفسی دو نعمت موجودست و بر هر نعمتی شکری واجب.

نظر بر قدم: در خیابان و صحرا جز بر قدم خویش ننگرد.

سفر در وطن: سیر آفاق و انفس

خلوت در انجمن: حتی در جامعه انسانی نیز با خویشتن باشد

یاد کرد: ذکر خدا

بازگشت: من یتوکل علی الله فهو حسبه

نگاهداشت: نگاهداشت قلب از غیر حق

یادداشت: دوام عرفان

وقوف عددی: در اذکار

وقوف زمانی: وقوف بر حالت نفس (اماره، لینه و مطمئنه) در هر زمان

وقوف قلبی: حضور در مراقبه

جامی "تاک نشان" صفحه ۹۰

بیت شماره ۱: بودم آن روز من از طایفه دردکشان...
۱.معنی: من و طایفه رهروان پروردگار(دُرد کشان) از آن روزی بودیم /که نه نشانی از سرمستی از می الهی بود و نه از آنکه به او عشق می‌ورزیم و با می الهی سرمست او هستیم.
نکته:
سُکرsokr: روشی است در میان صوفیان که از قید و بند ظاهری و باطنی جدا می‌گردند. مثلن حلاج صوفی معروف گوید: انالحق: من پروردگارم.
چرا صوفی این را گفت؟ چون ذات خویش را الهی می داند و معتقد است که نور پروردگار در وجودش قرار دارد.
تاک :مو،انگور،رَز.
در بیت اول شاعر می گوید: ما زمانی بودیم و سرمست از دُرد و ته مانده‌های شراب شده‌ایم که حتی از درخت تاک و و تاک نشاننده(پروردگار) نبود.
•قصد صوفی انکار نیست بل در حالت سرمستی معنوی از خود بی خود شده و از زمان معمولی بیرون آمده و به زمانی فرا معنوی اشاره می کند، وَر نه در حالت عادی نمی شود این سالکان و رهروان حق از دُرد( ته مانده شراب، رسوبات) سرمست شده باشند در حالی که نه اثری و نشان از تاک(درخت سرمست کننده ی) بوده باشد و نه از تاک نشان(پروردگار)! در اصل صوفی آنقدر سرمست شده است که از زبان عادی ،هنجار گریزی می نماید.
آرایه: نه از "تاک نشان" بود و نه از" تاک نشان": جناس تام.
۲.از خرابات نشینان چه نشان می‌طلبی...
معنی ۲. از آنانکه در میکده پروردگار که مست او شده‌اند چه نشان و اثری می‌جویید/ تا زمانی که یک رهرو راه پروردگار ،سرمست از دریای اسرار الهی نگردد و محو نشود نمی‌توانی از او اثر و نشانی بیابی.(نشان رهرو فناشدن درخداست: کثرت در وحدت و یگانگی)مرتبه فنافی الله.

۳. هر یک از ماه وشان مظهر شأنی دگرند...
۳. هر یک از زیبارویان الهی(پیامبران،امامان، مردان و رهروان راه حق) با زیبایی‌های معنویشان مرتبه‌های گوناگونی را نشان می‌دهند/ مرتبه آن زیباروی جان و پروردگار اسرار، تمامی مرتبه‌ها و زیبایی‌های هستی و اسرار جهانی را(که تمامی ماه وشان ،مظهر و نماد از آن را نشان می دادند) با یک بار جلوه گری و پدیدارشدن ،را نشان می دهد به یکباره.

۴. جان فدایش که به دلجویی ما دلشدگان...
دل و جان ما عاشقان به فدایش که به خاطر دلجویی پی جویی ما/ کوه به کوه منزل به منزل و برزن به برزن می‌رود از روی جلال و بزرگواری‌اش در پی عاشقان.(دل و جانمان فدای پروردگاری که منزل به منزل و قدم به قدم ،از روی بزرگواری و ارجمندی پیجوی احوال ما بندگان عاشق است).

۵. بر در ره میکده آن به که شوی خاک ای دل...
معنی ۵. ای جان! در راه و مسیر عبادتگاه اسرار پروردگار و شراب کده معنوی بهتر آن است که خاکسار و فروتن باشی/ شاید پروردگار که مست بندگان خود است بر کوی و جایگاه ما گذر کند و طبق رسم جرعه و قطراتی از می اسرارش را بر خاک فروتنی و خاکساری ما بریزد.(خاکسار و فروتن باش تا پروردگار با علاقه ای که به بندگانش دارد و مست آنان ایت،از شراب توحید ،قطراتی را بر خاک ِتن تو که فروتن هستی بریزد).
نکته: طبق رسمی کهن آنان که شراب الهی می نوشیدند ، به یاد دوستان و یاران گذشته و در گذشته خود چند جرعه شراب بر خاک می افشاندند).
اینجا صوفی گوید : خاکسار باش تا حق برتو جرعه ای از اسرار بیفشاند!).

۶. نکته ی عشق به تقلید مگو ای واعظ...
دقایق و ظرایف عشق و سرمستی را ای واعظ و سخنران اخلاقیات، از روی تقلید مگو که من همسر مست از اسرار پروردگارم چرا که عشق را نمی‌توان از دیگران تقلید کرد و تو داری در حال سخنرانی عشقی را که تقلید کرده‌ای به تظاهر بیان می‌کنی/ پیش از آنکه سرمست اسرار الهی شوی اندکی باده الهی و طعام شراب بچش بعد ادعای سرمستی کن.
۷. جامی این خرقه ی پرهیز بینداز که یار...

۷. ای جامی(شاعر به خود می گوید) این لباس و خرقه زهد را دور بینداز زیرا که پروردگار/ همدم و همکلام آنی می‌شود که سر از پا نمی‌شناسند(بی سروپا) و با رندان و زیرکان سرمست اسرار پروردگار ،سِر می گوید و همنشینی معنوی می کند.

نکته دستوری: که یار: "که" تعلیل و علت آوردن، یعنی : زیرا که.

ابیات با توجه به اندیشه ی "نقشبندیه"
تا حد ممکن به سادگی معنا شده اند.


دکتر'>دکتر رامین یوسفی دانشگاه علوم و تحقیقات'>تحقیقات- دکتر دلبر ظاهری دانشگاه علوم و تحقیقات تهران.

میتراییک،آلفا،شعر...
ما را در سایت میتراییک،آلفا،شعر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0misorad بازدید : 35 تاريخ : پنجشنبه 21 دی 1402 ساعت: 21:41