ساختار دراماتیک تاریخ بیهقی رامین یوسفی

ساخت وبلاگ

نبشتند بندگان از تگین آباد روز دوشنبه سوم شوال از احوال لشکر منصورکه امروز اینجا مقیم اندبر آن جمله که پس ازین چون فرمان عالی در رسد فوج فوج قصدِ خدمتِ درگاه  عالی خداوند ِعالم ،سلطان بزرگ، ولی النعم،اطالَ اللهُ بقاءَ ه و نَصَرَ لِواءَ ه ،کنند که عوایق و موانع بر افتاد و زایل گشت و کارها یکرویه شد و مستقیم و دل ها بر طاعت است و نیت ها درست...فصلی خواهم نبشت در ابتدای ِ این حال بر دار کردن  این مرد و پس بهشرح قصه شد.امروز که من این قصه آغاز می کنم در ذی الحجه سنه خمسین و اربعمائه در فرخ روز روزگارِسلطان معظم ابوشجاع فرخ زادابن ناصر ِ دین الله ، اطال الله بقاءه ،از این قوم که من سخن خواهم راند یک دوتن زنده اند در گوشه یی افتاده و خواجه بوسهل ِ زوزنی چند سال است تا گذشته شده است و بپاسخ آن که از وی رفت گرفتار ،و ما را با آن نیست- هر چند مرا از وی بد آمد-بهیچ حال، چون عمر من بشصت و پنج آمده و بر اثر وی می باید رفت. و در تاریخی که کنم سخنی نرانم که آن بتعصّبی و تزیُّدی کشد و خوانندگان این تصنیف گویند:شرم باد این پیر را،بلکه آن گویم تا خوانندگان با من  درین موافقت کنندو طعنی نزنند.(مجلد ۶ص۲۲۶)...ادامه دارد!

میتراییک،آلفا،شعر...
ما را در سایت میتراییک،آلفا،شعر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0misorad بازدید : 155 تاريخ : پنجشنبه 14 آذر 1398 ساعت: 19:32