جامعه شناسی هنر رامین یوسفی

ساخت وبلاگ

http://استقلال نسبی هنر، نظریه های جامعه شناسی هنر و ادبیات :اعظم راودراد،ص۱۴۰ مهم ترین انتقاد به نظریه جبریت اجتماعی هنر که پیشتر ذکر شد،گرفتن بُعد زیبایی شناسی در آثار هنری است. با تحلیل این آثار از دیدگاهی جامعه شناختی،همه جنبه های هنر، از لحاظ اجتماعی تعیین شده در نظر گرفته می شود۰ این تعیین کنندگی نظریه را به سوی تقلیل گرایی جامعه شناختی سوق می دهدّدر حالی که، یک زیباشناسی جامعه شناختی را می‌توان به منظور پرهیز از این مشکل پایه‌گذاری کرد. این فکر با مطالعه تاثیرات شرایط اجتماعی بر آثار هنری مرتبط است. در عین حال، این نظر درجاتی از خودمختاری را ی هنر به عنوان حوزه‌ای از معرفت که مستقل از جامعه وجود دارد حفظ می‌کند. هنر مانند معرفت تحت تاثیر جامعه است و همچنین آن را متاثر می سازد .در این جهت هنر یک محصول اجتماعی نیست و بنابراین تنها به جامعه خاصی که در آن به وجود آمده است تعلق ندارد.مفاهیمی چون 《احساسات بنیادی بشری》که توسط لوکاچ ارائه شده،مفهوم 《فرد استسنایی》گلدمن و ارزش《ارزش های فرا تاریخی صوری》هاوزر و همچنین《ارزش زیبایی شناختی》جانت ولف همه شواهدی است که نشان می دهد نظریه جبریت طماعی هنر فقط به طور نسبی اعتبار دارد . این نظریه بسیاری از جنبه های ارتباط متقابل بین جامعه و هنر را روشن می‌کند، ولی به دلیل نادیده گرفتن خودمختاری نسبی هنر و عوامل غیر جامعه شناسی که در آثار هنری ظاهر می شود ّناقص است. بخش بخش معتبر نظریه به این نتیجه منتهی می شود که اقتصادی - اجتماعی و همچنین جایگاه ویژه در ساخت اجتماعی، در هنر موثرند و تغییرات در سبک و محتوای آثار هنری از تغییرات در این شرایط متاثر است . بخش غیر معتبر نظریه جبریت اجتماعی هنر، که همان نادیده گرفتن بُعد زیبا شناختی هنر است، به این نتیجه منتهی می‌شود که تاثیرات متقابل جامعه و شرایط اجتماعی بر هنرمندان محدود به ابعاد خاصی در هنر است و همه چیز را در هنر نمی توان با این شرایط تبیین کرد. برخی ارزش ها و مفاهیم در هنر وجود دارند که به سادگی تسلیم زمینه یک اجتماعی خاص وجود ایشان نمی شوند. این آثار نه تنها ارزش زیبایی شناختی خود را در زمان خود حفظ می کنند، بلکه آن را در طول تاریخ ادامه می دهند. بنابر این درست است که آنهایی که این آثار هنری را خلق می‌کنند، باید در کنار درکی عمیق از زمان و جامعه خودشان، درک عمیقی از طبیعت انسان هم داشته باشد. اما این شرایط کافی نیست، بلکه باید استعداد لازم برای قرار دادن این درک در غالب تصورات، اصوات یا کلمات را نیز داشته باشند. بدین طریق هنرمند بزرگ می‌تواند از طریق احساسات مخاطبان خود، و نه فقط و اندیشه آنها با ایشان برقرار کند. حداقل نتیجه ای که جداسازی برخی از آثار هنری عنوان شاهکار هنری به دنبال دارد این است که نشان می‌دهد تاثیرات اجتماعی بر هنرمندان و آثار هنری به یک اندازه وارد نمی‌شود، بلکه هنرمندان درجه یک و آثار هنری آنها نسبت به دیگر هنرمندان معمولی و درجه دوم، کمتر توسط نیروهای اجتماعی تعیین می شوند. علت بروز این تفاوت را دیگر نمی توان در شرایط وجودی و اجتماعی هنر جست و جو کرد. این نشان می دهد که عامل یا عوامل دیگری در شکل‌گیری و نحوه تاثیر گذاری هنر موثرند که طبیعت غیر اجتماعی دارد.هنر ناب، هنری است که از سر چشمه معرفت ناب آب شور دارد و به همین دلیل نیز استقلال وجودی خود را از شرایط معاصرش به طور نسبی حفظ می کند. اگرچه هنر ناب نیز از نظر ظرف و امکان وقوع این شرایط خاص اجتماعی متحقق می شود، به دلیل همین استقلال نسبی قادر است اهمیت خود را در طول تاریخ و عرض جغرافیا حفظ کند. همین تفاوت میان هنرمند بزرگ و شاهکار هنر با هنرمند متوسط و آثار هنری عادی است که موجب نقض قاعده و ورود استثنا در نظریه جبریت اجتماعی هنر می شود و آن را تنها از یک اعتبار نسبی برخوردار می سازد.(راودراد،۱۳۹۴:۱۴۰-۱۴۱) راوراد،اعظم،(۱۳۹۴)،نظریه های جامعه شناسی هنر و ادبیات،چاپ سوم،تهران:انتشارات دانشگاه تهران.

میتراییک،آلفا،شعر...
ما را در سایت میتراییک،آلفا،شعر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0misorad بازدید : 174 تاريخ : يکشنبه 7 ارديبهشت 1399 ساعت: 5:22