حرکت اسب / افزون به قبل از فرم و دنباله ی فوتوریسم بیایید،اکسپرسیونیسم و بی طرحی در کتاب طرح احمدیا

ساخت وبلاگ

پیشینه تاریخی، پیدایش و شکل گیری اکسپرسیونیسم

"برخلاف برخی تاریخ‌نگاران هنر، زمان پیدایش و شکل گیری اکسپرسیونیسم را نمی توان به طور دقیق تعیین کرد، اما سالهای آغازین قرن بیستم، قدم های نخستین این جریان را می توان در آثار برخی از هنرمندان مشاهده کرد. اکسپرسیونیسم بدون شک ادامه دهنده سیر تکاملی مکاتب دیگر هنری است، از جمله سمبولیسم، ناتورالیسم و امپرسیونیسم، و به رغم همه تفاوت ها در در جهان بینی و نیز در ارائه تکنیک ها و اشکال بیرونی، انسان موضوع محوری آنهاست. اما اکسپرسیونیسم در تئاتر سه دوره را به طور مشخص طی کرد: اکسپرسیونیسم آغازین یا اکسپرسیونیسم پیش از جنگ (۱۹۱۰- ۱۹۱۴)، اکسپرسیونیسم میانی یا اکسپرسیونیسم دوران جنگ (۱۹۱۴ - ۱۹۱۸) که زیر فشار شدید سانسور قرار گرفت، و اکسپرسیونیسم پسین یا اکسپرسیونیسم پس از جنگ( ۱۹۱۸ - ۱۹۲۵). اما شرایط پیدایش آن برمی گردد به اوضاع اجتماعی- سیاسی کشور آلمان در انتهای قرن نوزدهم و آغاز قرن بیستم که در شکل گیری مدرنیسم و به ویژه اکسپرسیونیسم بسیار تعیین کننده بود. کناره گیری بیسمارک از امپراتوری در سال ۱۸۹۰ و به قدرت رسیدن قیصر ویلهلم دوم چشم انداز سیاسی اروپا را به یکباره دگرگون کرد. همین ضعف و آشفتگی امپراتوری آلمان در مقابل انسجام و اتحاد دولت های فرانسه و انگلیس و روسیه توازن قدرت در اروپا را به هم زد و حتی دو کشور اتریش و مجارستان که از اقمار آلمان بودند موضوع شدند.خب، زمان مناسبی بود برای ضربه زدن به این امپراطوری پیر و مغرور، به خصوص از جان به انگلستان، این رقیب جدی آلمان در عرصه نظامی و تجارت خارجی. البته بحران های دیگری هم در قاره اروپا هم از راه رسید مثل جنگ مراکش و آشوب‌های منطقه بالکان و همینطور قیام های دهقانی و کارگری از جمله جنبش های آرمان خواهانه در روسیه، که همه اینها باعث شد تا در سال ۱۹۱۴ جنگ جهانی اول آغاز شود و در پی آن تولید زرادخانه ها افزایش یابد، خزانه های دولتی صرف رقابت در صنعت اسلحه سازی شود، و فقر و گرسنگی و تورم افزایش یابد. آن جنگ به رغم همه وحشی‌گری ها و خشونت های جهنمی، و همینطور نابودی ۹ میلیون انسان، در مجموع چهار سال بیشتر طول نکشید. و در این فاصله موضع اکسپرسیونیست ها نسبت به جنگ روشن بود، آنها مخالف سرسخت جنگ بودند و همین مخالفت باعث شد تا پس از جنگ از محبوبیت فراوانی برخوردار شوند. دستاورد اجتماعی- سیاسی جنگ این بود که مردم اروپا پی بردند که دیگر نباید از حکومت های فاسد و مستبد حمایت کنند، در نتیجه شورش شایع انقلابی سراسر اروپا را فرا گرفت، از جمله مردم آلمان بساط امپراتوری را برای انداختند، جناب قیصر به هلند فرار کرد، و در سال ۱۹۱۹ کنگره ملی در شهر وایمار تشکیل شد، آن هم در سالن یک تئاتر، تئاتر ملی وایمار، و قانون اساسی به تصویب رسید، و جمهوری آلمان تشکیل شد.خب، همانطور که اشاره کردم مهمترین دستاورد هنری از این دوران مکتب اکسپرسیونیسم بود که پیش از این و آن را به سه بخش تاریخی تقسیم کردم. شاید برخی از منتقدان هنری معتقد باشند که بنیانگذاران اکسپرسیونیسم از میان نقاشان برخاسته اند و همانطور که به درستی نام بردید: ون گوگ و گوگن یا ادوارد مونک با تابلوی فریادش،که به عقیده من آن‌ها بیشتر راه اکسپرسیونیسم در نقاشی را هموار کردند تا تئاتر و ادبیات و سینما.اما خب، هرچند اسلوب هنری و به خصوص شور معنوی آنها به آثار اکسپرسیونیسم در تئاتر بسیار نزدیک بود، اما فراموش نکنیم نظریه و دیدگاه های تازه تئاتری از سالهای نخست قرن بیستم شکل گرفت، آن هم بیشتر با آثار نقاشی، مثل شعر" قلب پاره پاره شده"ی گئورگ هایم. درباره اگر بخواهیم یکی از آغازگران تاثیرگذار اکسپرسیونیسم را نام ببریم بدون تردید نام گئورگ هایم در راس قرار می گیرد که منتقدان ادب و هنر اتفاق نظر دارند شعر اکسپرسیونیستی و همراهان درک اکسپرسیونیستی با او شروع شد.گئورگ هایم در سال ۱۹۱۲ زمانی فقط ۲۵ سال داشت، موقع نجات دادن یکی از بهترین دوستانش در آب غرق شد. در ضمن نمایشنامه های آگوست استریندبرگ برگ را از یاد نبریم که از دنیای ناتورالیسم جدا شده بود و بسیاری از کارگردانان آلمانی و اتریشی که گرایش اکسپرسیونیستی داشتند متاثر از او بودند و آثارش را به صحنه می برند. به طور مثال" رقص مرگ" یا "به سوی دمشق" و یا "سونات اشباح" که نخستین بار در سال ۱۹۰۷ در"دویچه تئاتر" برلین توسط ماکس راینهارت به صحنه رفت. با این همه این احوال همانطور که پیش از این اشاره کردم اکسپرسیونیسم را آغاز خود را بیشتر با آثار لیریک و تا حدودی داستان کوتاه مطرح کرد، و هیچگاه مانیفست یا برنامه واحد و یکپارچه ای نداشت. البته تعبیرات و تشبیهات فراوانی از آن ارائه می‌شد. نخستین انجمن ادبی اکسپرسیونیست ها کلوب نوین نام داشت که در سال ۱۹۹۹ به کوشش کورت هیلر و آروین لوونسن تشکیل شد و نام اکسپرسیونیسم را بر سر زبان‌ها انداخت. این کلوب بعد از دوسال تبدیل شد به "کابرات ادبی" که بسیاری از نویسندگان جوان توانستند تجربه‌های تازه ادبی خود را در آنجا به طور آزادانه قرائت کنند. همینطور ارائه نقد و بررسی های بی شماری که کمتر به شکل کتاب عرضه می شد، و تنها در ۲ مجله انعکاس پیدا می‌کرد، یکی مجله طوفان به سردبیری هروارت والدنز که نخستین شعر اکسپرسیونیستی هم در سال ۱۹۰۵ در همین مجله چاپ شد به نام پایان جهان اثر الزه لاسکر شولر که بعدها برای تئاتر هم نوشت. و دیگری مجله ای بود به نام حرکت به سردبیری فرانتس فمفرت که آن هم در برلین منتشر می شد. این دو مجله در واقع دو گروه یا دو طرز تلقی از اکسپرسیونیسم را نمایندگی می کردند، از یک سو توفانی ها که اکسپرسیونیسم را یک جنبش کاملا هنری میدانستند و کاری به کار دنیای بیرون نداشتند و باورمند به نظریات کاندینسکی که هنر باید تنها در قلمروی معنوی سیر و سیاحت کند و نه در دنیای مادی و مرئی. و از سوی دیگر حرکتی ها که با گرایش های خرد گرانه یا بهتر است گفته شود چپ گرایانه به حضور فعال هنرمند در جامعه و مبارزه سرسختانه اش با بورژوازی معتقد بودند.الزه لاسکر شولر نخستین شعر اکسپرسیونیستی را در سال ۱۹۰۵با عنوان " پایان جهان"در مجله ی طوفان چاپ نمود:
شیونی ست در جهان،
گویی خدای مهربان مرده ست،
و سایه های سربین، فرود می آیند،
به سنگینی گور،
بیا، خود را در نزدیک شدن به هم پنهان کنیم...
زندگی در تمامی قلب ها آرمیده ست،
همچون درون تابوت ها،
تو ،بگذار تا یکدیگر را عمیق ببوسیم،
اشتیاق به جهان نهیبی است،
کز آن باید بمیریم.

دادائیسم،هنری ترکیبی

دادائیسم برخلاف اکسپرسیونیسم مکان و تاریخ تاسیس معینی دارد:
زوریخ، پنجم فوریه ۱۹۱۶، فردی به نام "هوگو بال" آن را با دایر کردن کافه ای به نام کافه ولتر بنیان گذاشت. او در سال ۱۹۱۰ از مدرسه بازیگری"دویچه تئاتر" در برلین زیر نظر" ماکس راینهارد"
فارغ التحصیل شده بود و مدتی نیز در مونیخ به عنوان دراماتورژ دستیار "فرانک وده کینگ"بود. سال ۱۹۱۴ با شروع جنگ جهانی اول هوگو بال نیز نظیر بسیاری از مخالفان جنگ و انقلابیون و صلح طلبان به کشور بی طرف سوئیس و گریخت به شهر زوریخ که میان شان رهبر بلشویک ها "لین" و آنارشیست برجسته روسی "باکونین" دیده می شدند. باری کافه ولتر به تدریج تبدیل شد به پاتوق هنرمندان و شاعران خارجی، کسانی نظیر ریچاردهولزنبک(۱۹۹۲-۱۹۷۴)، امی هینگز،( ۱۸۸۵- ۱۹۴۸)،هانس آرپ( ۱۸۸۷- ۱۹۶۶)،تریستان تسار(۱۸۹۶-۱۹۶۳)،مارسل یانکو(۱۸۹۴-۱۹۸۴)، و به ویژه نوازندگان و آهنگسازان روسی. آنان هر شب در آن کافه جمع می‌شدند و برنامه‌های متنوع شعر و موسیقی و نمایشنامه اجرا می‌کردند، و نقاشان و طراحان نیز آثارشان را در همان مکان به تماشا می گذاشتند. رفته رفته این محفل کوچک آن چنان به شهرت رسید که پای افرادی نظیر آلفرد ژاری، پابلو پیکاسو،ده کنید و گیوم آپولینر(۱۸۸۰-۱۹۱۸) به آنجا باز شد. چند روز از تاسیس کافه ولتر نگذشته بود که هوگو و چند تن از دوستانش قصد داشتند برای یکی از زنان آوازخوان نام مستعار انتخاب کنند. آنها به طور اتفاقی در یک لغت نامه آلمانی - فرانسه به واژه 'دادا" برخورد کردند که معنای خاصی در بر نداشت جز آن که در کشور فرانسه به اسب چوبی کوچک که وسیله بازی کودکان بود اطلاق می شد و یا تکرار واژه "آره" به زبان روسی. آنان آن نام را نه برای آن آوازه خوان، بلکه برای گروه ادبی- هنری خود نیز مجله گروه برگزیده‌اند. دادائیسم در واقع از دل اکسپرسیونیسم زاده شد. به بیانی دیگر، عصیان جوانان گمنامی، همچون هوگو بال و ریچاردهولزنبک بود بر ضد مشی و روش هنرمندان عارف اکسپرسیونیست. راهی که آنان برگزیدن نه تنها بر ضد مکتبی بود که از آن بر آمده بودند، بلکه بر ضد هر مکتب و شیوه ای در هنر بود، حتی بر ضد لفظ هنر، و هر آن چه به آن مربوط می شد. دادائیست ها بر خلاف فوتوریست ها با جنگ و کشتار مخالف بودند، فوتوریست هایی که در جنگ جهانی اول حضوری فعال داشتندو حتی آثارشان پر از موتیف های جنگی بود و بخشی از خلاقیت خود را در ستایش از ماشین و ادوات جنگی می دانستند، آنان جنگ و نظامی‌گری را در کنار تخریب موزه ها و کتابخانه ها و آثار باستانی تنها راه رستگاری جهان می دانستند.در نظر آنها "ماشین" عامل پیشرفت انسان در آینده بود، از تانک ها و هواپیماها و قطارها و کشتی‌های جنگی گرفته تا ماشین های غول پیکر صنعتی. سرانجام هم بنیانگذار فوتوریست ها"فلیپو توماسو مارینتی" و برخی از رادیکال ترین آنان به جرگه فاشیست های ایتالیایی پیوستند. اما دادائیست ها فقط بر "آزادی" انسان تاکید داشتند، انسانی که روز به روز به قعر سیاهی و فلاکت کشیده می شد. حرف آنها ما را بی‌درنگ به یاد یکی از آخرین کلام های واقع بینانه برشت می‌اندازد:" به یاد داشته باشیم که در عصر تاریکی به دنیا آمده ایم، عصر رفتارهای خشن و هراس آور...و دنائت و حقارت آرامش چگونه امری طبیعی تلقی می شود...". دادائیستها کمال مطلوب و راه گریز را نه در مفر فاشیسم، و نه در کلام" پیروزی هنر بر وحشت"نیچه، بلکه در انزجار و معنا باختگی می دیدند، انزجار از مجموعه ی هستی، انزجار از جنگ و سلاخان بی رحمان، انزجار از نظام های فاسد سیاسی، و ساختار بورژوازی متقلب تازه به قدرت رسیده. ذکر این نکته ضروری است که این دیدگاه ها با چنین صراحتی هرگز توسط هیچ یک از دادائیست ها به طور علنی بیان نشد، اما در آثار و نگرش و رفتار ایشان احساس می شد. آنان در ابراز درون خود از شیوه های خواص خود پیروی می کردند تا به طریقی به همه چیز "نه" بگویند،آن هم "طریقی" که به هیچ طریقی شباهت نداشته باشد، و قصد داشتند از همه هنرها به طور همزمان در ترکیبی تازه و نامانوس -فارغ از هر الگویی- به تجرید مطلق و انتزاع منحصر به فرد خود دست یابند، چنان که بر صحنه نمایش دکور و لباس هایی خاص طراحی کردند، از تصاویر و موسیقی ناهنجار بدون هرگونه اسلوبی بهره بردند، و عبارت های آوایی نامفهوم را جایگزین نمایشنامه کردند، آوا هایی که نه شعر بود نه پارودی، ونه نمایشنامه. به طور نمونه این متن"هوگو بال "تحت تاثیر "ابیات بدون واژه- که "معنا" در پس واژه- آواها پنهان است:

verso ohne worte
gadji beri glandirdi lonni cadori
gadjama gramma berida glandri galassessa laulitalomini...
gadji bin blassa glassala laula lonni cadorsu sassaala bim
gadjama tuffm i zimzalla binban gligla wowolimai bin beri ban
o katalominai rhinozerossola hopsamen laulitalomini hoooo
gadjama rhinozerossola hopsamen
bluku terullala blaulala 1oooo...
دادائیست ها اعتقاد داشتند واژه ها دیگر از معانی متداول زبان فراتر رفته و ترکیبی از واژه -موسیقی، یا تقطیع و تکرار هجاء-آوا( با در نظر گرفتن نوع تلفظ شان توسط لب ها، زبان،حنجره، بینی و...) نفس و مفهومی تازه ای را به ذهن متبادر می سازد. ارنست یاندل شاعر اتریشی می گویند:" هرگونه ترکیب در واژه، یک نوع ترکیب در مفهوم نیز هست!" و ادامه می دهد:" ما در شعر به همه آن چیزهایی احتیاج داریم که به آنها آدت نکرده ایم". بسیاری به نادرستی بر این باورند که دادائیسم مکتبی است تویی از اندیشه و ضد آرمان های انسانی. حال آن که پیشگامان این جنبش بارها در بیانیه‌ای تند سیاسی بر ضد بورژوازی جهانی اعلام موضع کرده بودند، و برخلاف فوتوریست‌ها و اکسپرسیونیست های نخستین که جنگ را عامل تقویت رویه قهرمانانی مردم می دانستند اما آنان جنسیتی زیرا محوری‌ترین هدف خود قرار دادند، جنگی که نزدیک به یک میلیون کشته داده بود. گروه" دادا" در برلین حتی تا آنجا پیش رفت که تند ترین و جنجالی ترین کانون های دادائیسم شناخته شد. آنان در بیانیه های تحریک آمیز ز خود بی مهابا بر ضد جمهوری وایمار و ارتش و سیاستمداران می تاختند،بورژوازی استعمارگر و خرده بورژوازی محافظه کار را فاسد می پنداشتند. بیزاری دادای برلین از مناسبات پوچ و یخ زده ی اجتماعی تا آنجا پیش رفت که حتی ضد تاریخ بود ،ضد اخلاق و کلیسا و فرهنگ، در یک کلام ضد همه چیز، آنان به قلم "ریچاردهولزنبک" کتابی انتشار دادند با عنوان" آلمان نابود باید گردد"، و از سقف یکی از نمایشگاه های شان هم مجسمه آویختند با تن پوشی از یک سرهنگ با کله ی یک خوک... همه و همه ی اینگونه طغیان ها و تندروی‌ها باعث به خطر افتادن و در نهایت قطعه فعالیتهای آزادشان شد. براستی آنان "آشوب گرایان" اندیشمندی بودند مانیفست و هدف. هرچند روشنفکران و قشرهای مختلف سیاسی هیچ گاه آنان را جدی نگرفتند اما با تعرض و شکایت های پی در پی پلیس و مقامات دولتی روبرو می شدند و کارشان مدام به دادگاه ها می کشید، تا آن که سرانجام در سال ۱۹۲۰ گروه رادیکال "دادا" در برلین از هم پاشید. ولی روش عصیانگرانه ی آنها به"دادا"ی شهرهای دیگر سرایت کرد و ادامه یافت. چنان که یکی دیگر از از مراکز آنان در کلن تشکیل شد.کلنی ها نیز در شیطنت هایی از این دست کمتر از برلینی ها نبودند. به طور مثال دادایی ست های این شهر به رهبری ماکس ارنست با وارد شدن در تئاتر ها و ایجاد اختلال و برهم زدن نمایش های میهن‌پرستان ای و بازاری، زهرا متداول هنری روز را به تصویر می گرفتند و بلافاصله هم به زندان می افتادند... دادائیسم آنقدر که در شعر و نقاشی و کلاژ و فتومونتاژ گام هایی بلندی برداشت در تئاتر کمتر خودی نشان داد. آنها تئاتر را جزئی از هنر ترکیبی خود می دانستند...

زبان دادا زبان دهن کجی

اجراهای کافه "ولتر" به راستی تماشای بود. اجرا هایی که روی صحنه ای تنگ و کوچک،با"دکور-تابلو-کلاژ"ها، و ماسک های بدوی آویزان بر سقف و دیوارها، زیر نور تنها یکی دو پروژکتور، بازیگران( یا همان شاعران و نقاشان و بنیان‌گذاران دادا) در گروه های سه یا چهار نفره به طور همزمان عبارت ها و واژه هایی بی معنا را که خلق الساعه ساخته بودند، یا از روزنامه ها قیچی کرده بودند با فریاد دکلمه می کردند، عده ای نیز با کارد و چنگال بی‌وقفه بر قوطی های آبجو و توتون می‌کوبیدند، یک نفر صدای موزون سگ در می آورد، دیگری بر طبل ای بزرگ وحشیانه می نواخت، و همگی با چهره هایی به اغراق گریم شده، و لباس های عجیب و غریب، دیوانگان رسته از بند را می ماندند. جالب تر آنکه همه این ماجرا های جنون آمیز در کافه رخ می‌داد که مقابل خانه "لنین" آن دست خیابان "اشپیل گاسه"- واقع شده بود. خانه ای که کانون انقلابیون سرسخت روسی بود و تا تحقق نیافتن آرزوهای خود به هیچ الگوی دیگر اجتماعی-سیاسی تمکین نکردند. و در این سوی خیابان، درون کافه ای محقر، انقلابیون سرسخت دیگری جمع شده بودند که هیچ اسلوب تکراری در هنر را نمی‌پذیرفتند و رفته رفته قواعد و راه‌های تازه‌ای در بیان هنری می یافتند. همان گونه که پیش از این نیز اشاره شد آنان- برخلاف فوتوریست‌ها و آبستراکسیونیست های ایتالیانی- از واقعیت های موجود در عصر جدید، و رشد روز افزون صنعت و تمدن ماشینی، ناامید بودن و چیزی در آن نمی دیدند جز" پوچی"، و تلاش می کردند این پوچی را در آثارشان انعکاس دهند.آنان از 'زبان" آغاز کردند، چه در شکل"تکلم" و چه در "نگارش". شاعران و نویسندگان و نمایشنامه نویسان ای که سعی کردند از قواعد خشکی که قرن ها بر زبان آلمانی تحمیل شده بود خود را بر حذر دارند و همچون نسل های پیشین کورکورانه تقلید نکند. آنان از همین نقطه آغاز کردند از" زبان"، چه در موسیقی و نقاشی، و چه در شعر نمایشنامه نثر موزون زون آن ها واژه ها و عبارت ها را با ریتم و چیدمان ای جدید، بدون رعایت نقطه گذاری، جایگزین "زبان" رسمی یا متعارفی کردند که بنا به اعتقادشان در خدمت ارتجاع بورژوازی قرار داشت و بار حقیقی و اصیل خود را از دست داده بود، به بیانی دیگر زبانی که مشتق بود از مشتی فرمول های کلیشه ای. زنان که به طور مثال واژه "عشق"یا "ایمان" به وطن مترادف بود با چپاول و کسب قدرت از راه کشتن هر چه بیشتر انسانها. "هنر" نیز تبدیل شده در حد کالا، از کالاهای لوکس و سرگرم کننده برای طبقه مرفه گرفته تا کالاهای تبلیغاتی برای احزاب و صاحبان قدرت و نظام های گوناگون سیاسی. در یک کلام" زبان دادا"، زبان دهن کجی به همه آنها بود، هرچند کودکانه و به لود گی، اما گزنده و ویرانگر، و رفته رفته به تجربه‌های تازه و خلاقانه‌ای در این قلمرو دست یافتند و آثاری ماندگار پدید آوردند که متاسفانه بسیاری از آنها غیر قابل ترجمه به زبان دوم است، زیرا واژه ها معناهایی فرای زبان دارند. آنان همین مسیر را در نقاشی و تئاتر و موسیقی هم طی کردند. چنانکه در نقاشی روش های متداول کار با قلم مو و رنگ و بوم را همراه با تمامی قواعد آن دو ریختند و از خطوط ساده بی نهایت بهره بردند، همچنین از اشیای واقعی و مستعمل- از تکه های چوب و چرم و فلز و شیشه گرفته تا هر خورد ریزی که به دستشان می رسید- در کُلاژهای بی نظم دادائیستی استفاده کردند و باعث تمسخر و یا خشم مخاطبان می شدند. آنان اعتقاد داشتند ریتم و نیروی جادویی اشیا به مراتب از ترسیم آنها بر بوم بیشتر است."کورت شویترز" در این باره چنین بیان می کند:" هنر چیست، همانطور که که خودتان هم می‌دانید، هنر چیزی نیست جز ریتم. و اگر به واقع چنین است، دیگر نباید از تقلید کردن و روح در هنر واهمه داشت، بلکه می توان به سادگی و بدونِ هیچ تکلّفی از ریتم بهره گرفت، آن هم به کمک مواد دلخواهتان، مثل بلیط تراموا، رنگ و روغن، تکه های چوب، باور کنید حتی الوار، یا با واژه در شعر، یا به کمک نوایی در موسیقی، و یا با هر آنچه که شما بخواهید... اما باید به رغم بی اهمیت بودن این مواد، در پی کشف ریتم در فرم و رنگ بود. هر اثر هنری، در هر دوره ای، اگر از ریتم، این نیاز اساسی پیروی نکند، هنر نیست". اما هدف غایی دادائیست ها در این هنر ترکیبی و تئوری های هیچ کننده و ساخت و سازهای بی نظم با ترکیب بندی های حیرت آور چیزی نبود جز ضدیت مطلق با هر آنچه به "عقل" مربوط می شد. عقلی که منجر به "تمدن ماشینی" و محدودیت های روز افزون آزادی انسان شده بود و با قید و بندهای جدید "قانون" وضع می کرد. به همین دلیل دادائیسم به طرزی لجباز آنه با هر چه منطقی و قانونی سر ستیز داشت و به آن حمله می برد، چه از راه ریشخند و تخریب، و چه از راه خشونت و ویرانگری. همه این ویژگی های عصیانگرانه در طول تاریخ همواره از سرزمین- آلمان- برخاسته و از دیرباز در هنر و ادبیات "ژرمن" نهادینه شده است...".(حسینی مهر،۱۳۹۳: ۷-۱۰و۲۹، ۱۴۶-۱۵۱و۱۵۳-۱۵۶). اما سوررئالیسم که آندره برتون مهمترین و شاخص ترین چهره آن است با تلاش های او و ارتباطاتش با شاعران سبک‌ها و شیوه‌های مختلف مثل سمبولیسم ،کوبیسم، دادائیسم و دیگر جنبش ها و چهره هایی چون پل والری، پل الوار،آپولینر،آرتور رمبو...شکل یافت. ابتدا به تعریف سوررئالیسم می پردازیم و بعد از از آن گفتگوی از آندره برتون را در رابطه با این جنبش و سرگذشت آن می آوریم. خواننده در می یابد که جنبش هایی چون دادائیسم و سوررئالیسم بنا به شرایط اجتماعی-سیاسی، جنگ،یاس و نومیدی و تحت شرایطی ایجاد شده‌اند که بر ادبیات و سایر هنرهای تجسمی را نسبتاً و طی یک فرآیند زمانی اثر نهاده است و چون حرکات اسمی در ایران بدون زمینه و یک شبه یا با یک کتاب که نویسنده ی آن از تاریخ و ادبیات و رخدادهای اجتماعی ناآگاه یا بدور بوده است، ایجاد نمی گردد؛
سور رئالیسم: یا سوپر رئالیسم به معنی گرایش به ماورای واقعیت یا واقعیت برتر، مکتبی است که در فاصله سال های ۱۹۲۰ تا ۱۹۳۰ میلادی در فرانسه در زمینه‌ی ادبیات و هنر بوجود آمد. نخستین کسی که این اصطلاح را به کار برد، شاعر فرانسوی گیوم آپولینر (۱۸۸۰ - ۱۹۱۸ م)بود که در سال ۱۹۱۶ آن را برای توصیف یکی از نمایشنامه های خود به نام "پستان های تیر ز یا" به کار برد. در سال ۱۹۲۴ آندره برتون( ۱۸۹۶- ۱۹۶۶م) شاعر فرانسوی، این اصطلاح را برای مکتب ادبی جدیدی که خود بنیان گذاران بود عنوان کرد و از آن پس سور رئالیسم به عنوان یکی از مکتب های ادبی شناخته شد و به زودی به هنرهای دیگر از جمله نقاشی را یافت. آندره برتون در مانیفست یا مرامنامه سوررئالیسم که در سال ۱۹۲۴ منتشر شد، اعلام کرد که برای خلق اثر هنری، ذهن باید از قید منطق و استدلال و اراده، آزاد باشد زیرا این نیروها، حالت های هوشیاری انسان را محدود و تابع خود می کنند و تنها با آزادی از قید آنها است که ذهن انسان و تخیل او به نهایت قدرت می رسد و نیروی فعال واقعی خود را نشان میدهد. بدین ترتیب، هدف سوررئالیست‌ها قیام بر ضد محدودیت هایی است که از نظر آنها مانع کار آزاد ذهن می شود. این محدودیت ها شامل منطق، اخلاق متداول، سنت ها و قراردادهای اجتماعی و قواعد هنری بود. سوررئالیست‌ها به آزادی هنرمند از تمام این قید ها اعتقاد داشتند و طبیعتاً وجود هیچ نوع پیام یا هدفی را در اثر لازم نمی دانستند و در حقیقت نه تنها بر ضد قواعد هنری قیام کرده بودند، بلکه هیچ گونه کوششی نیز برای ارائه قواعد تازه نمی کردند؛ زیرا به هیچ قید و بندی در این زمینه اعتقاد نداشتند و به جز تخیل و توهم، هر عامل دیگری را مانع آزادی فعالیت خلاقه ی ذهن و موجب تغییر شکل آن می دانستند. از نظر آنها بشر در آن سوی واقعیت، به دانشی تازه دست میافته فراتر و والاتر از واقعیت ملموس بود و تنها راه دست یافتن به این واقعیت، بلند آزاد کردن ذهن از دید نظارت ضمیر آگاه هنرمند و رو کردن به عالم رویا و توهم و حالتهای بین خواب و بیداری و استفاده از فعالیت ضمیر نیمه هوشیار و بشر بود. بدین ترتیب، بیان حقایق طبیعی و واقعی و آنچه را که مربوط به زندگی طبیعی و اجتماعی بشر است، کاری بیهوده می دیدند و دخالت عناصر عقلانی را در کار خلاقیت، مردود و منسوخ می پنداشتند. آندره برتون معتقد بود که عمیق‌ترین ساسات شخص، هنگامی به تمام معنی تجلی می گردد که تصورات وهمی، همه چیز را رهنمون گردد و اختیار از دست برهان و منطق انسانی بیرون شود. اساس کار سوررئالیست ها تداعی آزاد معانی و افکار است. توالی اتفاقی حوادث و یادآوری خاطره ها آنگونه که در خواب پیش می آید، شیوه اساسی کار آنها در امر نوشتن بود. به همین منظور با برانگیختن ضمیر ناخودآگاه به طور طبیعی یا مصنوعی و آزاد گذاشتن بی‌هدف ذهن، دست به کار نوشتن می‌زند و بسیاری از آنها نوشتن تحت تاثیر خواب هیپنوتیزمی را تجربه کرده بودند یا در حالت‌های بین خواب و بیداری( که بنابر اعتقاد آنها، بشر از قید دنیای متمدن که او را محصور و محدود کرده است آزاد می‌شود و به اصل طبیعی و ابتدایی خود نزدیک تر است) به خلق آثار هنری می پرداختند. آندره برتون و فیلیپ سوپو( ۱۸۹۷- ۱۹۹۰م) مشترکان کتابی به نام میدان های مغناطیسی منتشر کردند که از ثبت جمله ها و عبارت هایی که در چنین حالتی از ذهن شان گذشته بود، به وجود آمده بود. سوررئالیست‌ها شیوه دیگری نیز برای قطع ارتباط با دنیای واقعی و غرقه شدن در عالم توهم، به کار بردند و آن آفرینش هنری دسته جمعی بود. در این کار روش آنها، نوشتن جمله های بی ربط بود بر کاغذی که در میان اعضای گروه دست به دست میگشت و حاصل آن، را اثری هنری دسته جمعی می دانستند. نوشتن و ضبط رویاها و هذیان های مبتلایان به بیماری روانی نیز یکی دیگر از شیوه های کار سوررئالیست ها بود. بنا به اعتقاد آنها، عالمی که دیوانگان درک می کنند واقعیت دارد و امتزاج آن‌ها با موضوع های منطقی جهان خارج، واقعیت جدیدی را به وجود می آورد. از نظر سوررئالیست‌ها هنرمند نمی‌تواند و نباید ارتباطی با دنیای اطراف خود برقرار کند، به این جهت اغلب آثار آنها رنگی از ریشخند و طنز و حذف داشت که حاصل بی اعتنایی و لاقیدی آنها نسبت به زندگی واقعی و حرفه‌ای برای جنگیدن با واقعیت بود. علاوه بر آن، از آنجا که حوادث و وقایع را حاصل روابط منطقی علت و معلولی نمی دانستند، برای تصادف و اتفاق و وهم و خوارق عادات، بیش از واقعیت ارزش قائل بودند و زاده های خیال را هرچه عجیب تر و از واقعیت دور تر بود بیشتر می پذیرفتند. از این جهت، در دنیای خاص آنها، ترکیب و تلفیق اشیا و حوادث به شکل دلخواه هنرمند، آن‌گونه که زاییده ذهن او بود، امکان داشت و کوشش آنها برای را یافتن به عوالم توهم و رویا، از این جهت بود که می خواستند هرچه بیشتر از دنیای عادی و واقعی دور شوند تا محصول تخیلش آن شگفت انگیز تر و غیر واقعی تر باشد. سوررئالیسم مکتب ایزدی عقل و ضد واقعیت بود و بسیاری از پیروان آن پیش از پیوستن به آن، هوادار دادائیسم بودند. با اینهمه بعضی از منتقدان، ریشه گیاهان را در دو مکتب قدیمی تر رمانتیسم و سمبولیسم یا نمادگرایی یافته اند؛ زیرا پیروان مکتب رمانتیسم به بیگانگی انسان با عالم خارج معتقد بودند و دنیای درونی انسان را واقعی‌ترین حقیقت می دانستند و نماد گرایان نیز به آزادی مطلق اندیشه اعتقاد داشتند؛ آرتور رمبو( ۱۸۵۴- ۱۸۹۱م) شاعر فرانسوی، از پیشوایان نماد گرایان، آشفتگی زن را مقدس می دانست. می‌توان گفت که سر رئالیسم با تکیه بر اصول این دو مکتب به وجود آمده و شکل افراطی این دو را در نظریه و عمل پیروان آن می توان یافت. زمینه اجتماعی به وجود آمدن این مکتب، بروز جنگ جهانی اول( ۱۹۱۴- ۱۹۱۸م) و عوارض و پریشانی هایی است که نتیجه و دنباله آن بود، اما در عین حال گسترش افکار و عقاید زیگموند فروید روانشناس اتریشی ک معتقد به ضمیر ناخودآگاه بشر و تجزیه و تحلیل آن بود، بیشترین تاثیر را در ایجاد این مکتب داشته است. در حقیقت فرویدیسم پایه و اساس این مکتب به شمار می‌آید. آندره برتون، خود پزشک امراض روانی و شدیداً تحت تاثیر عقاید فروید بود. در نشریات سوررئالیست ها، نتیجه تحقیقات درباره ضمیر ناخوداگاه و نیز گزارش هایی درباره رویا و همچنین نخستین نمونه‌های نگارش خود به خود، به طور مرتب چاپ می شد... قطعه های زیر از کتاب میدانهای مغناطیسی اثر مشترک آندره برتون و فیلیپ سوپو، ترجمه رضا سید حسینی( ۱۳۰۵- ۱۳۸۸) نمونه ای از آثار سوررئالیستی است: چشم من به جز خودم، به هیچ کس دیگر تعلق ندارد و من آنها را بر گونه های تر و تازه ام که باد سخنان شما، پژمرده اش می سازد، سنجاق می کنم"(میرصادقی، ۱۳۸۸: ۱۶۴-۱۶۷). همانطوری که مطالعه کردید زمینه های جنگ جهانی اول در بستر سازی مکتب سورئالیسم نقش داشته است و خود سوررئالیسم ،از دیدگاه برخی منتقدان،ریشه در رمانتیسم و سمبولیسم دارد و نیز تاثیراتی هم از دادائیسم گرفته است. یعنی بسترهایی اجتماعی و نیز عوارض ناشی از جنگ جهانی در ایجاد سبک سوررئالیسم تاثیر داشته است.در رابطه با بستر های ایجاد شده از جنگ و عوارض ناشی پس ازآن،شاعران مهم و دیدار آندره برتون با آنان و نیز شغل برتون و ارتباط با بیماران روحی ،در مصاحبه ای رادیویی،با آندره پارینو ،پاسخ به این پرسش :-آیا تجربه جنگ تاثیر رمبو بر شما را تشدید نکرد؟ چنین می گوید: -چرا! جالب است که دوران اقامت من در نانت، یعنی همان ایامی که آشنایی با واشه به تجدید نظر در بیشتر عقاید هم منجر شد، در عین حال دورانی بود که به معنای واقعی بارمبو آشنا شدم و با شور و شوقی مهار نشدنی آثارش را مطالعه کردم. یادتان باشد که در سال ۱۹۱۶ مطالب اساسی مثل نامه های رمبو به دلاهه مربوط به ساله ۱۸۷۵، تازه رو شده بود. ما تا آن وقت هیچ دیدگاه معتبری نداشتیم. این مطالب، نقطه عطف مهمی را در تحول رمبو روشن می کند، یعنی وداع همیشگی با شعر و روی کردن به فعالیتی کاملاً متفاوت، در سرتاسر خیابانهای نانت، رمبو ذهنم را مشغول خودش می کرد. آنچه او دیده بود، هرچند در جایی کاملا متفاوت، با آنچه من میدیدم تداخل می کرد و حتی گاهی اوقات جای آن را می گرفت. بعد از آن دوران، دیگر هیچ وقت آن "حالت خلسه مانند" به من دست نداد. راه درازی که هر بعد از ظهر، تنها و پیاده، از بیمارستان خیابان بوکاژ تا پارک زیبای پروسه طی می کردم، قدم برایم یادآور مکان هایی بود که در اشراق ها خوانده بودم: این طرف خانه ژنرال بود در شعر" کودکی" آن طرف "این پل چوبی قوس دار"، آن طرف تر جنب و جوش غیر عادی که رمبو توصیف کرده بود. همه اینها در خم نهر کوچکی در کنار پارک به هم می پیوست، همان نهری که به رود "کاسیس می ریخت. قادر نیستم تصویر عقلانیت تری از این چیزها به شما بدهم. تمام تلاش من برای دانستن، معطوف شده بود. حتی والری و آپولینر را خسته کردم بس که درباره رمبو از ایشان پرسیدم، و همانطور که می توانید حدس بزنید، چیزهایی که آن دو نفر به من می گفتند، خیلی کم تر از چیزی بود که توقع داشتم. گفتن ندارد که واشه با شنیدن اسم رمبو از کوره در می رفت، اما در این مورد بر من نفوذی نداشت. انگار جادو شده بودم...
چیزی که من را از جذبه رمبو بیرون آورد، تغییر ناگهانی مأموریت مهم بود که سبب شد در مراکز روانی ارتش دوم در سن دیزیه دستیار دکتر رائول لروا بشوم. این مرکز مخصوص پذیرش افرادی بود که به علت ناراحتی های روانی( و چند مورد روان پریشی شدید) از جبهه مرخص شده بودند، و همچنین آن هایی که در جبهه جرمی مرتکب شده بودند و قرار بود محاکمه نظامی بشوند و از ما گزارش پزشکی آنها را می خواستند. خدمت در این مرکز و توجه دائمی من بر آنچه در آنجا می گذشت، تاثیر عمده‌ای بر زندگی ام داشت، و بی تردید در تحول فکری ام بسیار موثر بود. در آنجا بود که توانستم روش روانکاوی پژوهشی را- که آن روزها رایج نبود- در در مورد بیماران به کار بگیرم و به خصوص رویا ها و تداعی های آزاد شان را ثبت و بعد خودم تعبیر شان کنم. باید همین جا به اشاره‌ای گذرا بگویند که این رویاها و تداعی ها کم و بیش کل مواد خام سوررئالیسم را در آغاز کار تشکیل می داد. ما فقط اعتراف گردآوری این رویا ها و تداعی ها را بسط می دادیم، درست است، کارمان هنوز تعبیر بود، اما مهمتر از هر چیز رهایی از قید و بندها-، منطقی، اخلاقی و غیره- بود با گوشه ی چشمی به احیای قدرت های اولیه ذهن. آن گزارش های پزشکی که تمیز و مرتب مثل تکلیف مدرسه می نوشتن و کل آینده یک انسان به نتیجه گیری های آن بستگی داشت، باعث شد به مفهوم مسئولیت با دیدی انتقادی نگاه کنم. سرانجام- این بی‌تردید چیزی بیشتر ذهنی است- آنجا با کسی آشنا شدم که خاطره‌اش هیچ وقت از یادم نمی رود. او جوان بود با تحصیلات خوب که در خط جبهه با لاابالی گری های افراطی توجه افسران مافوقش را جلب کرده بود. مثلاً وقت بمباران بالای خاکریز می ایستاد و با انگشتش مسیر نارنجک هایی را که از هوا می آمد تعیین می کرد. برای پزشکان توضیحاتی می‌داد که ساده تر از آن نمی شد. اگرچه به نظر عجیب می آمد- و اگرچه حقه ها هم تازگی نداشت- او هیچ وقت زخمی نشده بود. اما پشت این حرف ها نوعی اعتقاد نامتعارف آشکار می شد: این جنگ فرضی فقط شبیه جنگ است، بام های خیالی به آدم صدمه‌ای نمیزند، صدمات ظاهری ساختگی است،سوای اینکه اشعار هوشنگ ایرانی در حوزه دادائیسم و سورئالیسم اصالت بیشتری نسبت به اشعار احمدرضا احمدی دارد شمارا به حوادث دهه ۴۰ و در نتیجه چاپ کتاب طرح به عنوان سرآغازجنبشی دادائیستی-سوررئالیستی؟!دعوت می نمایم که چگونه و بی زمینه (نسبت به حوادث اجتماعی و ناشی از جنگ و عوارض آن) و تقلید سطحی،کتابی در ۱۳۴۱ را "طراحی" می کند؟!

حوادث دهه ی سی تا ابتدای چهل در ایران:
در دهه ی پس از کودتای ۱۳۳۲ شاه پوشیده قدرت خود را تثبیت کند. رهبران کودتا را در مقام های حساس گماشت؛ برای مثال، سرلشکر زاهدی نخست وزیر، سرلشکر بختیار فرماندار نظامی تهران، و سرلشکر هدایت رئیس ستاد مشترک شد. بین سالهای ۱۳۳۲ و ۱۳۳۶ برای مقابله با ورشکستگی حکومت، جمعه ۱۴۵ میلیون دلار از از ایالات متحده کمک اضطراری گرفت، روحیه ی سلطنت طلبان را تقویت کرد، و در میان تجار حس اعتماد به وجود آورد. شاه در سال ۱۳۳۶ برای ایجاد سازمان جدید پلیس مخفی به نام سازمان اطلاعات و امنیت کشور که نام اختصاری اش "ساواک" به زودی در کشور سخت بدنام گشت، از سازمان امنیت اسرائیل[ موساد]، علاوه بر سیا و اف. بی. آی، کمک فنی گرفت. او نه تنها برای سرکوبی حزب توده، بلکه همچنین جبهه ملی و همه اعضا به مخالف دیگر، به حکومت نظامی، محاکمات نظامی، و فرمان ممنوعیت "مسلک اشتراکی" سال ۱۳۱۰ متوسل شد. خاتمه ی منازعه ی نفتی با انگلستان نیز به شاه کمک کرد... در اواخر دهه ۱۳۳۰ شاه سلطه خود را بر بخش اعظم کشور، به ویژه روشنفکران و طبقه کارگر شهری، تثبیت کرده بود. استانداران با استفاده از جان در مری بشه روانی بر انتخابات پارلمانی نظارت دقیق داشتند و بدین وسیله بر مجلسین سنا و شورای ملی مسلط بودند... شاه در برخورد با طبقه متوسط سنتی نیز به همین اندازه احتیاط به خرج داد. وی و همسرش ملکه ثریا در فواصل معین به زیارت مکه، کربلا، قم و مشهد می رفتند. رهبران بزرگ مذهبی، به ویژه آیت الله بروجردی، آیت الله بهبهانی و امام جمعه تهران همچنان می توانستند به سهولت به دربار دسترسی یابند. آیت الله کاشانی و همتای او قنات آبادی مدت کوتاهی در سال ۱۳۳۵ زندانی بودند اما به این که علم از فدائیان اسلام تبری جستن و پذیرفتند که به اعدام قاتلان رزم آرا اعتراض نکند، آزاد شدند. حکومت کرد مذهب را محترم شمارد، و همواره توده را "دشمن مالکیت خصوصی در اسلام " می نامید. رئیس حکومت نظامی تهران در سال ۱۳۳۴ گروهی مذهبی را به غارت مرکز اصلی بهائیان ترغیب کرد. جزء این، بازار استقلال خود را تا حد زیادی بازیافت، شاه فقط دو تاجر را به دلیل همکاری با حکومت مصدق زندانی ساخت، از مهار قیمت ها اجتناب ورزید، ارتش را از منطقه بازار دور نگه داشت. اصناف را در انتخاب روسای صنفی، حتی پس از سال ۱۳۳۶ که شورای عالی اصناف در تهران تشکیل شد، آزاد گذاشت. در ده سال بین ۱۳۳۲ و ۱۳۴۲ شاه فقط یکبار سیاست عدم دخالتِ خود را زیر پا گذاشت. در سال ۱۳۳۳ هنگامی که روسای صنفی در اعتراض به قرارداد نفتی با کنسرسیوم اعتصابی به راه انداختند، به نیروهای نظامی دستور داد بازار تهران را اشغال کنند اما اشغال بازار فقط دو روز طول کشید. سیاست دو وجهی تحبیب طبقات سنتی و اعمال محدودیت بر طبقات جدید در سال‌های ۱۳۳۹ تا ۱۳۴۲ در نتیجه بحران شدید اقتصادی و بر اثر فشارهای آمریکا برای انجام اصلاحات ارضی، ناگهان متوقف شد. بحران اقتصادی از سال ۱۳۳۲ که حکومت با آشکار شدن عدم کفایت درآمد نفت برای انجام برنامه هفت ساله بلندپروازانه و نیز تامین هزینه های روز افزون نظامی، به تامین کسر بودجه و استقراض سنگین از خارج متوسل شد، شکل می گرفت. تامین کسر بودجه، همراه با محصول کم در سال‌های ۱۳۳۸ و ۱۳۳۹، شاخص هزینه زندگی را که در سال‌های ۱۳۳۳ تا ۱۳۳۶ ثبات یافته بود، تا ۳۵ درصد بین سال های ۱۳۳۶ و ۱۳۳۹ بالا برد. در همین حال، استقراض هنگفت اندوخته های خارجی کشور را کاملاً مصرف کرد و از این رهگذر ایران را به درخواست کمک اضطراری، هم از صندوق بین‌المللی پول و هم از حکومت ایالات متحده مجبور ساخت. صندوق بین‌المللی پول قول داد اگر ایران بودجه اش را اصلاح کند، حقوق ها و دستمزد ها را ثابت نگه دارد، و بعضی پروژه های عمرانی را مسکوت بگذارد، ۳۵ میلیون دلار به پردازد. کابینه کندی با این اعتقاد که اصلاحات لیبرالی بهترین تضمین در برابر انقلاب کمونیستی است، ۸۵ میلیون دلار پیشنهاد کرد به این شرط که شاه چهره‌های لیبرال را وارد کابینه کند و گام های موثری برای انجام اصلاحات ارضی بردارد. لاجرم، این معضلات اقتصادی و فشارهای خارجی رژیم را بی‌ثبات ساخت. شماره تسا با طعم ده که در سال‌های ۱۳۳۴ تا ۱۳۳۶ از سه مورد بیشتر نبود، به بیش از ۲۰ مورد در سالهای ۱۳۳۶ تا ۱۳۴۰ افزایش یافت و برخی به رویارویی خونین بین اعتصاب کنندگان و نیروهای مسلح منجر شد(آبراهامیان،۱۳۸۴ :۳۸۲-۳۸۴). مجموعه این حوادث و حوادثی از قبیل تغییر کابینه ها، اعتصابات کارگران و معلمان، شورش های گاه و بیگاه و سرکوب آنان در این دوران به چشم می خورد. شاه در این دوران توانست قدرت را به صورت مطلق در دست بگیرد. جنبش ملی و دکتر مصدق در ای دوران نیز از جمله مواردی بود که مردم نسبت به آن واکنش نشان می دادند. "تقابل با شاه نیز در نیمه های سال۱۳۳۱، پس از تلاش مصدق برای اصلاح قانون انتخابات به منظور تضعیف پادشاه و اشراف زمین دار، به اوج رسید... مصدق کارش را با چند ضربه دیگر ادامه داد.سی ام تیرماه "قیام ملی" و جانباختگان آن را" شهدای ملی" نامید؛ وزارت جنگ را در اختیار گرفت و نام آن را به وزارت دفاع تغییر داد‌؛ سوگند یاد کرد صرفاً تسلیحات دفاعی خریداری خواهد کرد؛ و رئیس ستاد مشترک را خود تعیین و ۱۳۶ افسر نظامی را از ارتش پاکسازی کرد. ۱۵۰۰ تن از نیروهای ارتشی را به ژاندارمری منتقل کرد؛ بودجه ارتش را به میزان ۱۵ درصد کاهش داد؛ بودجه بربار را قطع کرد؛ یکی از اعیان ضد سلطنت را به وزارت دربار منصوب کرد؛ بنگاه خیریه سلطنتی را تحت نظارت دولت قرار داد؛ شاه را از برقراری ارتباط با سفرای خارجی منع کرد؛اشرف، خواهر دوقلوی شاه را به خروج از کشور مجبور کرد؛ و همچنین از تعطیل کردن روزنامه هایی که ضمن مردم کردن درباره آن را "لانه فساد ،جاسوسی و خیانت " می خواندند، سرپیچی کرد. مصدق هنگامی که با مقاومت دو مجلس [سنا و شورای ملی] روبه‌رو شد،سنا را منحل کرد و از نمایندگان حامی خود خواست تا از سمت نمایندگی کناره گیری کنند. در نتیجه مجلس از حد نصاب لازم خارج و عملاً بی‌تأثیر شد. برخی از همکاران وی در تیرماه ۱۳۳۲، الن از تشکیل یک کمیسیون قانونی به ریاست علی اکبر دهخدا برای امکان سنجی جایگزینی یک جمهوری دموکراتیک به جای سلطنت، سخن می گفتند. خود مصدق نیز خواستار یک همه پرسی سراسری برای انحلال مجلس شده بود... کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ اغلب اقدام سازمان سیا برای نجات ایران از کمونیسم بین الملل نامیده اند. این اقدام، عملاً، کار مشترک بریتانیا و امریکا به منظور حفظ کارتل بین المللی نفت بود. طی این بحران، مهمترین موضوع این بود که چه کسی کنترل تولید، توزیع و فروش نفت را در اختیار داشته باشد. در بیانیه های عمومی به عمد از به کارگیری واژه "کنترل" پرهیز می شد، اما در گزارش‌های محرمانه واشنگتن و لندن اصطلاحی بسیار رایج بود. از دیدگاه لندن، شرکت نفت ایران و انگلیس بزرگترین پالایشگاه جهان را در اختیار داشت و عملاً دومین صادر کننده نفت خام در جهان و دارای سومین ذخیره بزرگ نفتی بود... نخستین تاثیر ملی شدن نفت، افتادن کنترل آهن به دست ایرانیان خواهد بود. از دیدگاه امپراتوری بریتانیا، این امر صرفاً موضوعی مرتبط با سرنوشت و آینده یک سرمایه کلان نیست؛ بلکه به سرمایه عمده‌ای مرتبط است که ما در حوزه مواد اولیه با آن سر و کار داریم.در تراز پرداخت ها و برنامه تجهیز تسلیحات ما صحبت شده است. اما در قلمرو مذاکرات دوجانبه، از دست دادن نفت که در حکم ماده خام مهمی است که ما در اختیار داریم عواقبی ادامه دار و محاسبه ناپذیر به دنبال خواهد داشت. افزون بر عین فرض وجود منافع یکسان بین جهان غرب و ایران در خصوص تعیین میزان استخراج نفت و همچنین تعیین خریداران و نحوه فروش آن، کاملا نادرست است. ایرانیان می توانند نفت و ارز خارجی مورد نیاز خود را با استخراج مقادیر بسیار کمتر نیز به دست آورند. بنابر تمام دلایل‌، پادشاهی متحد انگلستان باید کنترل بر منابع واقعی موجود را همچنان برای خود حفظ کند. انگلیسی ها با افزایش حق امتیاز، سهیم کردن دیگر شرکت های غربی در مدیریت، و حتی پذیرش اصل ملی شدن نفت مادام که کنترل واقعی نقد همچنان در اختیار انگلیسی ها باشد، مخالفتی نداشتند. سفیر بریتانیا اذان کرده لندن آماده عقد قرارداد ای فراتر از شرایط معمول تصاویر(۵۰/۵۰
) و پرداخت ۶۰ درصد از سود شرکت به ایران است؛ به شرطی که "کنترل" واقعی در اختیار شرکت‌های غربی باقی بمانید: ظاهراً برای ما برآوردن خواسته ایران در مورد موضوع کنترل بسیار بعید است... بنابراین کنترل احمدی باید همچنان در اختیار ما بماند. ما تمهیداتی را برای تغییر این واقعیت دشوار مورد بررسی قرار دادیم اما به نتایجی رسیدیم که یا چنان خطرناک است یا چنان مبهم که حتی ایرانیان نیز آن را نمی پذیرند. در عرصه عمومی نیز انگلیسی ها به شدت و پیوسته بر این موضوع تاکید داشتند که رسیدن به مساله در واقع امکان پذیر نیست زیرا مصدق فردی" متعصب"،" دیوانه"، "پریشان حال"،" بی ثبات"، "نامتعادل"، "عوام‌فریبی"،" نامعقول"،" کودک صفت"، "مزاحم و کله شق"،" فتنه جو"،" فرار و بی ثبات"،" به لحاظ حسی پیچیده"" و وحشی"، "حیله گر شرقی" ،"بی تمایل به رویارویی با واقعیت"،" خودکامه"، "بیگانه ترس"، روبسپیر گونه"،" فرانکشتاین گونه"،"بی تمایل به شنیدن حرف های معقول و منطقی "،و "دارای عقده ی شهید نمایی" است؛. سفیر بریتانیا با همتای آمریکایی خود یادآور شد که ایران- همانند هائیتی- کشوری "رشد نیافته و نابالغ است "؛بنابراین لازم است دست کم تا ۱۱۰ در سرپرستی یک شرکت خارجی بماند. جناب درو پیر سون- پیشکسوت ژورنالیسم آمریکایی هشدار داد که برای آمریکا بسیار خطرناک است که قیمت نفت و همچنین آینده" جهان آزاد" در دستان مردی مانند مصدق و وزیر خارجه اش که به ناروا او را به فساد و فریب هیئت منصفه متهم کرده بود ،قرار بگیرد... امریکاییان ۱۴ ماه- از اردیبهشت ۱۳۳۰ تا تیر ماه ۱۳۳۱- وقت صرف کردن تا شاید بتوانند مصدق را ترغیب یا وادار به پذیرش"مصالح "ای کنند که بر اساس آن ایران در ظاهر صنایع ملی شده را در اختیار می‌گرفت اما در عمل اداره واقعی صنعت نفت را به کنسرسیومی متشکل از شرکت نفت ایران و انگلیس و همراه دیگر شرکت‌های عمده غربی واگذار می کرد. امریکاییان پس از سپری شدن این مدت، در تیر ماه ۱۳۳۱ به جمع بندی انگلیسی ها مبنی بر اینکه تنها راه معامله با مصدق سرنگون کردن اوست، رسیدند. سفیر امریکا یک روز پس از بحران ۳۰ تیر ۱۳۳۱ گزارش کرد که تنها یک کودتای نظامی می تواند شرایط را تغییر دهد و راه نجات را فراهم کند. آنقدر از عوام در مقام منبع قدرتش ستایش کرد که برکنار کردنش به دست جانشین آتی از طریق شیوه های عادی قانونی غیر ممکن شده و این امر نگران کننده است.سازمان سیا به همراه همتای بریتانیایی اشMI6 (SIS) از اواخر سال/۱۹۵۲ ۱۳۳۱ برنامه ریزی برای اجرای کودتای نظامی را آغاز کردند. اردو سازمان امکانات و تسلیحات عمده‌ای را وارد عمل کردند. بریتانیا یک شبکه گسترده و قدیمی در ایران داشت. آنان کارشناسان فارسی زبان ای در اختیار داشتند که برخی از آنها دارای ۳۰ سال سابقه فعالیت در مورد ایران و در ایران بودند. با سیاستمداران قدیمی، شعرهای مذهبی، روسای ایلات، سران تجاری،و و افسران ارشد ارتباط برقرار کردند. سازمان جاسوسی بریتانیاMI6 . فهرست کاملی از افراد سرشناس ارتش فراهم کرده و گرایش های سیاسی آنان، ارتباطات خانوادگی، برنامه های کاری و همچنین نقاط ضعف آن را بررسی کرده بود. این امر با توجه به اینکه سیا برای گردآوری این اقدام آموخت این بود که برای دیگر کشورها نیز به فعالیت های مشابهی نیاز دارد. در گزارشات سرویس جاسوسی انگلیس چنین آمده است: ما نیز ز به اطلاعات افراد هرچند به صورت سطحی و ناقص نیازمندیم." فلان افسر نظامی چه جور آدمی است؟ چه عواملی رفتارش را تحت تاثیر قرار می دهد؟ دوستان او چه کسانی هستند، و غیره" ضمناً آمریکایی‌ها نیز محوطه بزرگ سفارت، حدود یکصد مشاور فعال در ارتش و ژاندارمری ایران، افسران جوانی که به تازگی در امریکا آموزش دیده و بسیاری از آنها فرماندهان یگان‌های تانک بودند، ۱۰۱ شبکه مخفی در بازار تهران و ویژه زورخانه ها را وارد عملیات کردند.سی میتراییک،آلفا،شعر...

ما را در سایت میتراییک،آلفا،شعر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0misorad بازدید : 104 تاريخ : سه شنبه 2 اسفند 1401 ساعت: 20:50