چشم سواد سِحر: غزلی از حافظ

ساخت وبلاگ

تا سرِ زلفِ تو در دستِ نسیم افتادست

دلِ سودازده از غُصه دو نیم افتادست

چَشمِ جادویِ تو خود عینِ سَوادِ سِحْر است

لیکن این هست که این نُسخه سَقیم اُفتادست

در خَمِ زلف تو آن خالِ سیه دانی چیست؟

نقطهٔ دوده که در حلقه جیم افتادست

زلفِ مشکینِ تو در گلشنِ فردوسِ عِذار

چیست؟ طاووس که در باغِ نعیم افتادست

دلِ من در هوسِ رویِ تو ای مونس جان

خاکِ راهیست که در دستِ نسیم افتادست

همچو گَرد این تنِ خاکی نتوانَد برخاست

از سرِ کویِ تو زان رو که عظیم افتادست

سایهٔ قَدِّ تو بر قالبم ای عیسی دم

عکسِ روحیست که بر عَظمِ رَمیم افتادست

آن که جز کعبه مُقامش نَبُد از یادِ لبت

بر درِ میکده دیدم که مُقیم افتادست

حافظِ گمشده را با غمت ای یارِ عزیز

اتحادیست که در عهدِ قدیم افتادست

کالبد :غزل

وزن: فعلاتن - فعلاتن -فعلاتن - فعلن

بحر: رمل - هشتایی- مخبون.

چرا مخبون؟ در معنا مخبون به معنای عبا و قبا را دوختن و کوتاه کردن است!

پس کوتاه شدن فعلاتن و افتادن "الف" آن و تبدیل شدنش به

" فَعلُن" را مخبون گویند؛ یعنی چون جامه "الف قامتش" کوتاه شده : فعلاتن ---> فَعَلُن

میتراییک،آلفا،شعر...
ما را در سایت میتراییک،آلفا،شعر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0misorad بازدید : 11 تاريخ : پنجشنبه 17 خرداد 1403 ساعت: 1:12