معنی "عالم بی خبری " علی محمد صائب تبریزی

ساخت وبلاگ


صائب تبریزی صفحه:۹۴
سبک :هندی
قرن: یازدهم
دوران :صفویه
او را به "تک بیت" های درخشانش می شناسند. که از "غزل"یات او انتخاب شده است.
"عالم بیخبری"

۱.صبح در خواب عدم بود که بیدار شدیم/ شب سیه مست فنا بود که هوشیار شدیم.
معنی:صبح آفرینش از مرگ و نیستی بود که به الطاف پروردگار برخاستیم و چشم در این جهان گشودیم/ شب هم سرمست و بدرفتاری بود که در نیستی و فنا فرو رفته(درخواب) ،که ما دچار بیداری معنوی شدیم.
تعبیر: حتا صبح هم در خواب نیستی بود که ما را پروردگار آفرید.
نکات:
صبح: وحدت یا نور وحدت را صبح گویند.آغاز بیداری و برخاستن معنوی در متون صوفیانه و عارفانه!
عدم: مرگ. نیستی.تباهی.نبودن.
بیدار: برخاستن و برانگیختن معنوی.

۲. به شکار آمده بودیم ز معموره قدس/ دانه خال تو دیدیم و گرفتار شدیم.
معنی:برای صید از عالم ملکوت و پاکآباد بر این زمین آمده بودیم /چشمانمان به دانه ی خال چون سپند ت افتاد که بر رخسار خورشید گونت در تب و بالا جهیدن بود، ما گرفتار خال زیبا و پراز جذبه ی توشدیم و از خود بی خیر شدیم دراین عالم!
نکات:
شکار: صید یا جذبه ی روحانی
معموره: آبادانی.آبادان. آباد.
قدس: پاک.
معموره ی قدس: عالم ملکوت و عالم مجردات.
خال: زیبایی بخش رخسار ‌پروردگار.
خال را چون "اِسپند: سِپَند" نسبت دهند،چون پیوسته بر آتش رخسار پروردگار در تاب است.

۳. عالم بی‌خبری طُرفه بهشتی بوده است/حیف و صد حیف که ما دیر خبردار شدیم.
معنی:دنیای پیروان پروردگار که آدمی را به خود جلب و از باقی اخبار ،تورا بی خبر می دارد ،چون بهشت تازه و نو(دوباره) ای است/افسوس و صدافسوس که ما از چنین بهشت نوی دیر باخبر شدیم.
نکات:
عالم بی خبری: عالم سالکان و پیروان پروردگار. چرا که هر خبری هست آنجاست و سالک خوش دارد در این عالم باشد و فارغ از زمین و اخبار ناگوارش.
طُرفه: نو.تازه.دوباره.
حیف: افسوس.


۴. پای زنگار بر آیینه ی ما می‌لغزد/ صیقلی بس که از آن آینه رخسار
شدیم.
معنی:از بس به رخسار پاکیزه و درخشنده پروردگار نگریستم و درآن آیینه خویش را دیدیم،دل مان صیقلی ‌و براق شده است و پاهای زنگار بسته (حتا آدمی که اهل طریقت نباشد)هم بر آیینه ی دل ما که صیقلی از رخسار نور پروردگار شده است، بنگرد ، باز از طریق دل ما به حق و واقعیت های آن جهانی می رسد.
به تعبیر دیگر: چنان آیینه ی الهی بر آیینه ی دل های ما درخشیده و آنان را صاف و صیقلی کرده حتا آدمی که پایش زنگار(غش داشته باشد. پیرو نباشد)داشته باشد ،دچار لغزش شده و به سمت ما می گرود تا خویش درآیینه ما بنگرد.
نکات:

زنگار: زنگ و فرسودگی در فلزات.سیاه شدن و برداشته شدن بخش هایی از جیوه ی آیینه.
آیینه: دل رهرو پروردگار.
آیینه رخسار: خورشید درخشنده ی پروردگار که چون آیینه ای صاف و صیقلی بر دل(آیینه) می تابد و آنان را از زنگ و زنگار می زداید.

استفاده از معنی اشعار صائب با ذکر منبع عنوان شود!

معنا : رامین یوسفی

میتراییک،آلفا،شعر...
ما را در سایت میتراییک،آلفا،شعر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0misorad بازدید : 14 تاريخ : دوشنبه 28 خرداد 1403 ساعت: 16:29