در آدمی عشقی و دردی و خار خاری و تقاضایی هست که اگر ۱۰۰ هزار عالَم مُلک او شود که نیاساید و آرام نیابد. این خلق به تفصیل در هر پیشهای و صنعتی و منصبی و تحصیل نجوم و طب و غیر ذلک میکنند و هیچ آرام نمیگیرند زیرا آنچه مقصود است به دست نیامده است. آخر معشوق را دلارام میگویند یعنی که دل به وی آرام گیرد پس به غیر، چون آرام و قرار گیرد؟ این جمله خوشیها و مقصودها چون نردبانی است و چون پایههای نردبان جای اقامت و باش نیست، از بهر گذشتن.خُنُک او را که زودتر بیدار و واقف گردد تا راه دراز بر او کوته شود و در این پایههای نردبان عمر خود را ضایع نکند.
• مولانا.۱۳۸۱. فیه مافیه. تصحیح: بدیع الزمان فروزانفر،تهران:انتشارات نگارستان کتاب
از کتاب عشق: رامین یوسفی
میتراییک،آلفا،شعر...برچسب : نویسنده : 0misorad بازدید : 18