زبان و ادبیات پارسی: رامین یوسفی

ساخت وبلاگ

در امروز شامل : زبان.واکه.واج.واژه.ژاک دریدا و گراماتولوژی: در پاسخ به فیلسوفان قاره ای(۱۹ و ۲۰ اروپا)-گویش. لهجه. زبان های هندوآریایی.زبان های هندواروپایی.

ادبیات: ریشواژه ی ادبیات - چیستی و چرایی-موضوع ادبیات- وظیفه ی ادبیات- قلمرو ادبیات- نظریه های جدید ادبی ‌ و نامآوران این عرصه و معنی و آرایه های ادبی ی درس : "جنگ ایرانیان و تورانیان.

  • تعریف زبان: راه ارتباطی میان انسان ها را زبان گویند.
  • زبان دونوع است:۱. زبان گفتاری ۲. زبان نوشتاری.
  • زبان گفتار : واکه و واج ها تولید "واژه" نموده، واژه در دو محور" افقی" و "عمودی" چینش می شود تا " جمله" یا گزارشی را بیان کند.
  • واکه: صوتی است که در حنجره به کمک لرزش تار آواها ایجاد می‌شود؛ اگر در گذر خود از حفره دهان و دیگر اندام‌های گویایی با هیچ مانعی برخورد نکند و وضعیت حفره دهان از هنگامی که هوای بازدم با تار آواها برخورد می‌کند تا خروج آن از دهان به یک شکل حفظ شود، به این صوت" واکه" می‌گوییم.
  • واکه ها دونوع هستند:
  • ۱.واکه کوچک: ِ/ ِ/ُ : a- i- o
  • واکه بزرگ: آ ا / ای / او: ā- ī- ū
  • واج: کوچکترین واحد صوتی است.
  • تفاوت واج و حرف: واج شکل گفتاری و تلفظی دارد اما حرف ،شکل نوشتاری الفبای یک زبان را گویند.
  • مثال حروف: آ.ب.پ.ت.ث.ج.چ.ح.خ.د.ذ.ر.ز.ژ.س.ش.ص.ض.ط.ظ.ع.غ.ف.ق.ک.گ.ل.م.ن.و.ه.ی.
  • واژه =واج + واکه(کوچک و بزرگ).
  • واج + واکه (کوچک):
  • رَج raj/ رِی: reu/ سُرso
  • واج + (واکه بزرگ )
  • واج +واکه (بزرگ):
  • رازrāz/ دیر: dīr/ روز : rūz
  • آیا زبانِ نوشتار برگرفته یا نزدیک به زبانِ گفتار است؟
  • بسیاری از زبانشناسان این دیدگاه را دارند که زبانِ نوشتار نزدیک‌ترین برداشت از زبان گفتار است؛ اما زبانشناسانی دیگر این برداشت و دیدگاه را درست نمی‌دانند. برای مثال : ژاک دریدا در کتاب "گراماتولوژی"(از گراماتولوژی: از دستور زبان) می‌نویسد:
  • در فلسفه ی قاره ای(مجموعه ای از سنت های فلسفی قرن نوزدهم و بیست اروپا)، آن دسته از فیلسوفان به ویژه فیلسوفانی که با نظریه های "زبانشناختی" و " نشانه شناختی" اندیشه ورزی می نمایند این دید را که: نوشتار "گرفته " شده از گفتار است را رد می کند ؛ دریدا می گوید: این یک سقوط است و عمل نوشتن واقعی گفتار ساز است.
  • گویشDialect:به هر گونه ی منطقه‌ای یا اجتماعی یک زبان که گویشوران گونه‌های دیگرِ همان زبان بتوانند به طور متقابل بفهمند. گویش‌ها مشخصه‌های قابل تعریف از یکدیگر قابل تشخیص و تمیز می‌باشند.
  • لهجهAccent
  • ۱.در معنای عام به هرگونه نظام گفتاری که در ذهن ما است گفته می‌شود که تداعی گر عناصر گفتاری ی غیر معیار است که متعلق به نواحی غیرشهری و احیاناً سطوح پایین اجتماعی و تحصیلی است.
  • ۲. در زبان شناسی ،به گونه‌ای زبانی اطلاق می‌شود که تنها به لحاظ شیوه تلفظ کلمات، با گونه "معیار" تفاوت دارد.
  • زبان ایرانی
  • زبان ایرانی زیر شاخه‌ای از خانواده زبانی هند و اروپایی است که زیر شاخه هند و آریایی، شاخه زبانی هند و ایرانی را می‌سازد.
  • زبان ایرانی ، از خانواده زبانی، "هند و اروپایی" است. از زیر شاخه ی" هند و آریایی".
  • دوره های زبان ایرانی
  • *زبان های ایلامی:
  • ۱.دوره ی اول یا ایده نگاری.
  • ۲.ایلامی ی میخی میانه.
  • ۳. ایلامی میخی دوره ی سوم.
  • *زبان مادی
  • *هخامنشی
  • *پهلوی اشکانی
  • *پهلوی ساسانی
  • •زبان اوستایی؟
  • زبان یکی از ناحیه‌های شرقی ایران بوده است و تنها اثری که از این زبان به جای مانده "کتاب اوستا"ست.
  • اوستا به "دو گویش" نوشته شده است:
  • ۱. اوستای "گاهانی" یعنی سخنان خود زرتشت.
  • مربوط است به دوران زندگی زرتشت در نخستین هزاره ی پیش از میلاد.
  • ۲.گویش جدید.
  • مربوط است به دوره های مختلف از : سده ی ششم پیش از میلاد تا سده ی سوم میلادی.
  • الفبای اوستایی: در دوره ی ساسانیان از تلفیق دو الفبای "زبور"ی ، و الفبای
  • " پهلوی"، الفبای اوستایی بوجود آمد که با همین خط سوم "اوستا" نگاشته شد.
  • زبان های هند و آریایی
  • شاخه‌ای از خانواده‌ ی زبانی هند و اروپایی است که در شب قاره هند و مناطق مجاورِ آن تکلم می‌شود و رابطه نزدیکی با زبان‌های ایرانی دارد و به همراه زبان‌های اخیر زیر گروه هند و اروپایی را می‌سازند؛شامل: زبان های "هندی"، " اردو" ،"بنگالی"،"گجراتی"،"پنجابی"،"سندی"،"نپالی"،"رومانی"(زبان کولی ها) و چند زبان دیگر است.نیا و بزرگ این زبان ها، زبان باستانی " سانسکریت" است.
  • زبان های هند و اروپایی
  • خانواده‌ای زبانی که زبان‌های آن به لحاظ جغرافیایی از هند تا منتهاالیه اروپا تکلم می‌گردد. این خانواده زبانی شامل این شاخه هاست:
  • آناتولی، هند و ایرانی، تخاری، یونانی، ارمنی، ایتالیک، کلتی، ژرمنی، بالت و اسلاوی، آلبانی و اجزا آن .
  • در کتاب های قدیمی به این خانواده ها ، خانواده ی زبان های"هند و ژرمنی" می گفتند.
  • قلمرو و کاربرد زبان
  • قلمرو زبان و زبانشناسی و کاربرد آن بسیار گسترده است؛ نشان دادن قلمرو و مرزهای زبانشناسی همگانی کاری بسیار دشوار است، اما در نمودار دایره‌ای زیر تقریباً کارکردها و موضوعات آن نشان داده شده است:
  • نمودار دایره ای زبانشناسی همگانی
  • ادبیات : چیستی و چرایی(نظریه ها)
  • ریشواژه ی ادبیات از "دیپ" است.دیپ به معنای : دا - ویر : خدا را به یاد داشتن می باشد ؛شامل سرودن های: دینی- مذهبی، اخلاقی، هستی شناسی( کیهان - فرا کیهان: ریز و درشت پدیده های مادی و معنوی)، آستاره شناسی،رسم ها،دستور- زبان ها و ریشه های آن- قصص دینی ، سرگذشت مردم و ملل، هندسه، ریاضیات،بزرگان سرزمینی و جهانی(مذهب- دین- علم- اختراع - اکتشاف) ،بهداشت تن و روان،جنگ ها،کشورداری،جغرافیا ، تاریخ... در کالبد موسیقیایی است ،که ابتدا نقل سینه به سینه بوده و پس از آن به نگاشتن جمیع این متون پرداختند.
  • سرودن ها ابتدا "یادمانی" بود، یعنی با موسیقی آنان را به حافظه ی یکدیگر انتقال و ارسال (نقل و یاد داشت حافظه" ای) می نمودند و برای پایداری از گزند و آفت ها آنان را "نگاشتن"د. انسان در همین مرحله ی نویسندگی دو نوعِ: ۱."نظم و شعرِ(موزیکدار)- ۲."نثر"(نوشتار موزیکدار- نوشتار بی موزیک ) را در حافظه ی خود "یاد" ونگهداری نمود.
  • دبیر: همان دَویر davīr است؛ گوینده(یاد، داشت زبانی) و نگارنده (نقاشنده) ی متونی ست که به زندگانی کیهانی و مینوی، مطابق با خشنودی پروردگار(دا) می گوید و می نویسد، تا انسان ها با پیروی از این دستورات(دین) در برابر نیروهای آهرمنی(شیطانی) رستگار و در اَمان باشند.
  • موضوع ادبیات چیست؟
  • ترکیبی ست از همه ی علوم؛ و به لحاظ "بینا رشته ای" بودنش ،موضوع آن از روانشناسی و زبانشناسی تا علوم ماورایی را دربر می گیرد.
  • وظیفه ی ادبیات ؟
  • پنج حس خوانشگر را پس از خواندن،دیدن، شنیدن، بوییدن و لمس کردن،درگیر سازد؛ و شخص را قدرت ذهن ،زبان و تن دهد. نمایاندن و تشخیصِ زیبایی و زشتی،روشنگری ،قدرت بخشی حافظه، آموزش فنون بیان و زبانورزی ،روشنگری،تئاتر و سینما،نقد وتحلیل محتوا... وظیفه ی ادبیات این ست تا فرد و جامعه را دچار تحولات فکری نماید.
  • نظریه های ادبی:
  • شامل نقد و نظرهای سنتی تا نقدهای نوین است و به نظریاتی از این قبیل می پردازد: افلاتون و عالم مُثل- نظریه فرمالیسم روسی- ساختارگرایی و پسا ساختارگرایی- نظریه مارکسیسم- تحلیل روانکاوانه- هرمنوتیک و نظریه دریافت- نظریه فمنیسم- ساخت شکنی- نظریه پسا استعماری- مدرنیسم و پُست مدرنیسم- نظریه قومی- تاریخ گرایی نوین- ماتریالیسم تاریخی- زیباشناسی نوین -نقد بوم شناختی...
  • نظریه پردازن ادبیات و هنر کشور: عبدالقاهر گرگانی-شمس قیس رازی- نظامی عروضی سمرقندی،ابن سینا،فارابی...تا دوران معاصر : استاد عبدالحسین زرین کوب،ذبیح الله صفا، شفیعی کدکنی ...
  • نظریه پردازان جهانی:
  • اشکلوفسکی- جورج لوکاچ- تودورف-میخاییل باختین-تئودور آدورنو- والتر بنیامین- اسلاوی ژیژک- لویی آلتوسر- آنتونیو گرامشی- ژان لاکان- یونگ- فروید - هانس گئورگ گادامر- رولان بارت- میشل فوکو- ژاک دریدا- ادموندهوسرل-دوسوسور-مارتین هایدگر- ژان بودریار- سیمون دوبوار...
  • شاهنامه
  • شاهنامه یا خداینامگ ،تاریخ و سرنوشت پهلوانان و قهرمانانِ قلمرو ایرانزمین در برابر حمله ی دشمنان است و مبارزات و لشکر کشی این دو گروه به سرزمین های یکدیگر .
  • •شاهنامه سه بخش دارد: ا.بخش اساطیری۲. حماسی ۳. تاریخی.
  • اما باید گفت دو بخش اساطیری و حماسی در پیوند و پیوست با بخش تاریخی آن می باشند.
  • •منابع و مآخذ پیش از شکل گیری شاهنامه فردوسی
  • خداینامگ: به نظر می‌رسد که کتاب خداینامگ، یعنی بخش مهمی از تاریخ ملی ایران، در اصل در دوره ی ساسانیان تا پایان قرن ششم نوشته شده باشد. نظرات مختصر تئودور "نولدکه" در مقدمه خود بر ترجمه کتاب تاریخ طبری در خصوص خدای نامه، بر ادبیات علمی پس از وی تاثیر بسیار گذاشته است و ارائه مختصری از نظرات او می‌تواند نقطه شروع مناسبی برای این بحث باشد. نولدکه، به شباهت اساسی محتوای شاهنامه فردوسی و آثار مورخان عرب اشاره کرده و به این نتیجه رسیده است که به نظر نمی‌رسد فردوسی برای گزارش‌های خود مستقیماً از منابع عربی استفاده کرده باشد و شباهت موجود میان مطالب او و منابع عربی، حاصل استفاده از یک منبع مشترک است. از دیدگاه او این منبع مشترک، کتابی کهن بوده که در "مقدمه شاهنامه بایسنقری" به آن اشاره شده است.
  • •کتاب های تاریخی از فارسی میانه با ترجمه عربی: چندین کتاب تاریخی از فارسی میانه به زبان عربی ترجمه شده بودند که بیشتر مربوط به سنت سیستان بودند یا حداقل سنت سیستانی نقش مهمی در روایات این کتب ایفا می‌کردند، در حالی که به نظر می‌رسد در مورد خدای نامگ چنین نبوده و سنت سیستانی جایگاه چندانی در این کتاب نداشته است. مسعودی در نوشته‌های خود به دو کتاب اشاره می‌کند که در منابع دیگر شناخته شده نیستند. مسعودی نخست در کتاب مروج الذهب خود با کتابی با عنوان
  • "السکیسران" اشاره می‌کند که گفته می‌شده توسط ابن مقفع به زبان عربی ترجمه شده بود و مسعودی خلاصه‌ای از مطالب آن را ذکر کرده است عنوان این کتاب در نسخه‌های خطی موجود از مروج الذهب دچار تعریف شده است، اما به احتمال اصل این عنوان چیزی شبیه بهSagēsarān*(شاهزادگان سیستانی) یا Sagsīgīn*(سیستانیان)بوده است. به گفته این گزارش، قهرمانان سیستانی در سرزمین سکساران جنگیده‌اند( به عنوان مثال برای جنگ‌های سام در این سرزمین بنگرید به مجمل التواریخ،صص۳۶-۳۷ و ۴۲-۴۳) که می‌تواند احتمالاتی را در خصوص تفسیر و معنای عنوان این کتاب مطرح سازد.
  • •دومین کتابی که در مروج الذهب مسعودی به آن اشاره شده است "کتاب البیکار"( در اصل پهلوی کتاب پیکار) بوده است. در کتاب التنبیه(ص۹۴/۱۳۶)، مسعودی واژه بیکار را برای نام بردن از نگ‌های ایرانیان با شاهان ترکی استفاده کرده و صورت عربی آن را به جهاد ترجمه کرده است. بنابر آنچه در کتاب مروج الذهب آمده، این کتاب توسط ابن مقفع ترجمه شده و از جمله موارد دیگر، شامل اعمال اسفندیار نیز بوده است.
  • •برخی منابع از ترجمه ی عربی خداینامگ:
  • ۱.فهرست همزه.
  • ۲.تاریخ ملوک الفرس، برگرفته از خزانه ی خلیفه مامون.
  • ۳.زادویه بن شاهویه اصفهانی.
  • ۴. بهرام بن مردانشاه.
  • ۵. تاریخ ایران بیش از اسلام در متون تاریخی اولیه ی عربی و فارسی...
  • • شاهنامه‌های فارسی کلاسیک که پیش از فردوسی موجود بودند و از آنان در به وجود آوردن شاهنامه استفاده کرده است: شاهنامه مسعودی مروزی- شاهنامه ابوعلی محمد بلخی- شاهنامه ابوالموید بلخی- شاهنامه دقیقی طوسی- شاهنامه به نثر- بلعمی- ثعالبی- آگاثیاس-حمزه اصفهانی...به وجود آورنده ی" شاهنامه ی فردوسی" ست.
  • تعریف اسطوره: داستان های باستانی با بن مایه های دینی را اسطوره گویند.می توان چنین گفت که اسطوره ها نیای تاریخ هستند که به لحاظ سنت شفاهی بودن و نقل سینه به سینه ،بخش هایی از آنان یا آسیب دیده و یا شاخ و برگ پیدا کرده یا بخش هایی از آن حذف گردیده است؛ چرا که فاقد منطق زمانی و مکانی می باشند و گاه در یک داستان با گسست های مختلف روایی روبرو می شویم.همین گسیختگی دلیلی شده است که گاه افرادی غیر متخصص آنان را تا مرز افسانه تقلیل دهند.البته در ایران چون تحقیق پرمایه ای در رابطه با اساطیر صورت نپذیرفته است جز چند کتاب"از استوره تا تاریخ" مهرداد بهار،" بنیادهای اسطوره و حماسه ی ایران"، جهانگیر کوور جی کویاجی،ترجمه: جلیل دوستخواه،" پژوهشی در اساطیر ایران"،مهردادبهار،"نهادینه های اساطیری در شاهنامه فردوسی"، دکتر مهوش واحددوست... که برداشت‌های پراکنده‌ای از اندیشه‌های خود و یا دیگر اندیشمندان اروپایی و امریکایی است که در مورد شاهنامه کتاب‌هایی پژوهشی نگاشته‌اند.
  • •جغرافیای تاریخی در شاهنامه
  • هند و چین- روم و روس- اندلس- مصر و بربر - و بیشتر : نبرد میان ایرانیان و تورانیان را شامل می گردد.
  • •جنگ ایرانیان و تورانیان ص ۵۱
  • ۱. برآمد خروشیدن دار و گیر/ درخشیدن خنجر و زخم تیر.
  • معنی: جنگ و خروش آغاز شد، خنجرها درخشیدند و تبرها بر اندام‌ها و پیکرها زخم وارد نمودند.
  • ۲. دو لشکر به یکدیگر آویختند/ تو گفتی به هم اندر آمیختند.
  • معنی: هر دو لشکر آنچنان به همدیگر حمله کردند گویی که از اول با هم آمیخته شده و درهم یکی شده بودند.
  • نکته:
  • آمیختن: درمعنای درهم فرو رفتن و سرشتن و یکی شدن است.
  • ۳ غریویدن مرد و غُرّنده کوس/ همی کرد بر رعد غُرّان فسوس.
  • معنی:فریاد جنگجویان و طبل های غرنده و چنان صداهای بلندی از آنان ابجاد شد که رعد دربرابر این صدا احساس تحقیر و افسوس خوردن می کرد.
  • نکته
  • غریویدن: فریاد زدن.
  • کوس: طبل جنگی پرصدا.
  • بر رعد غران فسوس: رعد افسوس این صدای مهیب شان را خورد؛ اغراق- استهزا.
  • ۴. ز آسیب شیران پولاد چنگ/ دریده دل شیر و چرم پلنگ.
  • معنی: از آسیب های مردان قوی پنجه و قدرتمند، دل شیرانِ دلاور و دلدار (مردان جنگی دشمن) و پوست بدن هاشان که چون پوست پلنگ محکم بود ، دریده و تکه و پاره می شد.
  • بیت : اغراق دارد.
  • ۵.زمین کرده بُد سرخ رستم به چنگ/یکی گرزه ی گاو پیکر به چنگ.
  • معنی: رستم با گرز گاو پیکرش دشمنانی را که به چنگ می آورد ،آنان را گرزکوب می کرد و رمین از خون دشمنان سرخ رنگ شده بود.
  • ۶.ب هر سو که مرکب بر انگیختی/چو برگ خزان سر فرو ریختی.
  • معنی: رستم به هر سو که اسبش را حرکت می‌داد،چون برگ های خزان زده،سر دشمنان بر زمین ریخته شده بود.
  • نکته:
  • مَرکب: اسب
  • تشبیه: چو برگ خزان سر فرو ریختی.
  • مشبه: سر
  • مشبه به : برگ خزان
  • ادات و پیوندساز: چو
  • وجه شبه: فرو ریختن.از تن جدا شدن سرها.
  • ۷. به شمشیر بُران چو بگذاشت دست/ سر سرفرازان همی کرد پست.
  • معنی: وقتی دست به شمشیر بران خود می‌برد سر پهلوانان دشمن را از تنشان جدا و بر زمین ی‌انداخت.
  • نکته:
  • سرفرازان: دلاور و پهلوانان دشمن.
  • سر سرفرازان را پست کردن: کنایه از سر که بالای تن است را پست می نمود و با جداکردنشان بر زمین می انداخت.
  • سر و پست : تضاد.
  • ۸.اگر بر زدی بر سر، آن سر فراز/ به دو نیمه کردیش با اسب و ساز.
  • معنی:اگر رستم شمشیرش را بر بالای سر می آورد،اسب و وسایل زرهی و جنگی دشمن و اسبانشان را با فرود آوردن شمشیر به دو نیمه می کرد.
  • نکته:
  • سرفراز: استعاره از رستم است.
  • ساز: ساز و برگ جنگی. لباس ها و ابزارهای جنگی.
  • ۹. چو شمشیر بر گردن افراختی /چو کوه از سواران سر انداختی.
  • .معنی: وقتی که رستم شمشیرش را بالا می‌برد، مانند کوهی، از سر سواران دشمن که از تن شان جدا کرده بود، درست می کرد.
  • نکته:
  • "چو" اول: هنگامیکه - وقتی که.
  • "چو" دوم: چون- مانند.
  • چو کوهی: مانند کوهی.
  • ۱۰. ز خون دلیران به دشت اندرون/ چو دریا زمین موج زن شد ز خون.
  • معنی: از خون دلاوران دشمن که کشته شده بودند، دشت و زمین پر از خون شده بود و چون دریای خونین موج می‌انداخت.
  • نکات:
  • این بیت اغراق دارد: از کشتن سپاه دشمن زمین چون دریایی از خون موج می زد.
  • مصراع اول: به دشت اندرون
  • ویژگی سبک خراسانی: پیش(به) و پس(اندرون) دو حرف اضافه ای هستند که میانشان متمم(دشت) قرار گرفته است؛ حرف های اضافه : به- اندرون.
  • متمم: دشت .
  • درسبک خراسانی این ویژگی به چشم می خورد که : به / دشت/ اندرون، دو حرف اضافه(به،اندرون) متمم (دشت) را میان خود قرار می دهند.
  • ۱۱. همه روی صحرا سر و دست و پای/ به زیر سم اسب جنگ آزمای.
  • معنی: همه صحرا پر شده بود از تکه تکه شدن سر و دست و پای دشمنان/و رستم جنگجو سوار بر رخش و با سم اسبش از پیکرهای تکه شده عبور می کرد.
  • نکات:
  • جنگ آزمای: جنگ آزموده،جنگجو.
  • مصراع اول: همه روی صحرا سر و دست و پای: مجاز از پیکر مردان جنگی.
  • روی صحرا و زیر سم: تضاد دارد.
  • ۱۲. ز سم ستوران در آن پهن دشت/ زمین شد شش و آسمان گشت هشت.
  • معنی: قدیمی ها می گفتند :"زمین هفت طبقه دارد و آسمان هم هفت طبقه،
  • این بیت چنین معنا می شود: از سم چارپان در آن دشت گسترده و پهن/ چنان گرد و غباری از زمین بلند شد که یک طبقه از هفت طبقه ی زمین برخاست و زمین شش طبقه گشت و آن طبقه ی غبار به هفت طبقه آسمان اضافه و شد هشت طبقه.
  • زمین: ۶=۱_۷
  • آسمان: ۸= ۱+۷
  • نکات:
  • بیت اغراق دارد.
  • پهن دشت: ترکیب وصفی مقلوب(دشت ِ پهن : ترکیب وصفی ستذکه با جابجایی می شود : پهندشت و مقلوب می گردد).
  • ۱۳. فرو رفت و بر رفت روز نبرد به ماهی نم خون و بر ماه گرد.
  • معنی: قدیمی ها اعتقاد داشتند: زمین بر گرده ی ماهی ای، قرار گرفته و آن ماهی بر شاخ گاو نری؛ آنان علت زمین لرزه را همین خستگی گاو می دانستند که گاو ، ماهی و زمین را به وقت خستگی ،از شاخی به شاخ دیگر انتقال می دهد.
  • پس با این اعتقاد بیت چنین معنا می شود: روز نبرد ، چنان خونریزی ای رخ داد که خون به ماهی رسید و بدن ماهی از خون درآن اعماق پس از زمین نمناک شد، و چنان گردوغباری بر رفت (بالا رفت) تا ماه ، که ماه از گرد و غبار گرفته شد.
  • فرو رفت و بر رفت ، آرایه ی لف و نشر دارد: مصراع اول ، فرو رفت (لف) ،به ماهی (نشر) مصراع دوم.
  • بر رفت (لَف) مصراع اول، برماه(نشر) مصراع دوم.
  • لف و نشر به سامان یا مرتب:
  • لف : ۱.فرو رفت ، نشر : ۱.به ماهی
  • لف: ۲.بر رفت ، نشر : ۲. بر ماه
  • یا :
  • لف ها(پیچش) نشرها(گسترش)
  • فرو رفت به ماهی
  • بر رفت بر ماه
  • ۱۴. به روز نبرد آن یل ارجمند /به شمشیر و خنجر به گرز و کمند.
  • معنی : در روز نبرد آن پهلوان ارزشمند(رستم)، با شمشیر و خنجر و با گرز و کمند.
  • ۱۵. برید و درید و شکست و ببست/ یلان را سر و سینه و پا و دست.
  • معنی: با شمشیر برید ،و با خنجر درید،و با گرز شکست ، و با کمند بست، سر و سینه و پا و دست ،پهلوانان دشمن را.
  • بیت ۱۴ ،مصراع دوم و بیت ۱۵ با هم لف و نشر به سامان ترکیبی دارند:
  • به شمشیر و خنجر به گرز و کمند
  • برید و درید و شکست و ببست
  • یلان را سر و سینه و پا و دست
  • لف ها(پیچش) نشر (۱) نشر(۲)
  • به شمشیر برید سر
  • خنجر درید سینه
  • گرز شکست پا
  • کمند ببست دست
  • ۱۶. هزار و صد و شصت گُرد دلیر/ به یک زخم شد کشته در چنگ شیر.
  • معنی: هزار و صد و شصت جنگجوی دلاور با یک حرکت شمشیر رستم کشته شدند.
  • ۱۷. برفتند ترکان ز پیش مغان/ کشیدند لشکر سوی دامغان.
  • لشکریان از پیش روحانیان زرتشتی با شکست عبور کردن و تا دامغان عقب نشینی کردند.
  • نکته:
  • چرا لشکریان شکست خورده توران ز جلو روحانیان زرتشتی می‌بایست عبور کند؟ زیرا آنان همه پیروزی جنگ را به خاطر دعاهایشان به خود نسبت می‌دادند و برای همین می‌بایست سپاهیان شکست خورده از جلوی روحانیون زرتشتی که با غرور ایستاده بودند عبور کنند.
  • ۱۸. وزآنجا به جیحون نهادند روی/ خلیده دل و با غم و گفت و گوی.
  • معنی: و از دامغان به طرف جیحون حرکت کردند در حالی که آشفته خاطر و با غم و اندوه از شکست خود در برابر ایرانیان با هم با افسوس و تشویش گفتگو می‌کردند.
  • ۱۹. شکست سلیح و گسسته کمر/ نه بوق و نه کوس و نه پای و نه پر.
  • معنی: در حالی که سلاح‌ها و ماشین جنگی شان شکسته شده بود و حمایل ها و کمربندهای نظامی که سلاح هایشان به آن آویزان بود را از کمرها گشودند،و دبگر نه بوق وشیپور و طبل جنگی در کار بود و نه تاپ و توان حتا برای بازگشت به سرزمین خودشان!
  • نکته:
  • آرایه مِمال: هنگامی ست که در یک کلمه حرف "الف" میل نماید به حرف" ی" شدن تا شکل موسیقیایی شعر را هماهنگ نماید.
  • مثال: مز"ا"ح ---> مزیح
  • سلاح--->سلیح
  • در مثال های بالا به ضرورت حرف "الف" به حرف "ی" مایل شده است:
  • ممال =الف -----> ی

میتراییک،آلفا،شعر...
ما را در سایت میتراییک،آلفا،شعر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0misorad بازدید : 14 تاريخ : دوشنبه 28 خرداد 1403 ساعت: 16:29