●ابوالفضل بیهقی(۱۹۱)• انوشیروان و بزرگمهرچنان خواندم که چون بوذرجمهر: در متنها و کتابها خواندهام که بزرگمهر دانشمند، از دین پیشینیان خود(گبرکان) دست کشید... و دین عیسی را پذیرفت و مسیحی شد. به برادران و دوستان خود وصیت کرد که:" در کتابها خواندهام که در آخر زمان پیامبری می آید که نام او محمد صلی الله علیه و آله و سلم، است.اگر روزگار یابم: اگر زنده بمانم نخستین کسی هستم که به دین او گرایش پیدا میکنم و اگر که او را ندیدم امیدوارم که در روزگار حَشر(محشر.رستاخیز) و جهان باقی(جهان باقی) او و امتش را دیدار کنم و من نیز جز امت او گردم. شما هم فرزندان خود را این چنین سفارش کنید تا بهشتی گردند".این خبر به خسرو انوشیروان رساندند. کسرا به مامور خود نامه نوشت که "فورا(درساعت) این نامه به تو رسید و آن را خواندی بزرگمهر را با غل و زنجیر به درگاه من بفرست". مامور فرمان را انجام داد و خبر در سرتاسر پارس پراکنده شد که" بازداشت شده را فردا می خواهند ببرند". دانشمندان و دانایان دین نزد بزرگمهر رفتند و گفتند که " تو از علم خویش به ما سودها رساندهای و در دانشورزی ما هیچ کوتاهی نکردید تا دانا شدیم. مانند ستاره روشن ما بودی در تاریکیها تا مار راه راست را از راه غیر حقیقت پیدا کنیم. راه راست را به ما نشان دادی. و به مانند آب گوارایی بودی که ما تشنگان از تو سیراب شدیم و چون مرغزاری پر از میوه و ثمر بودی در دادن علم به ما، تا ما در هر علم چون ثمرات و میوهها گوناگون شدهایم.(چون آب گوارایی بود ، در دادن علم و دانش به ما و ما از درخت دانایی تو میوه هایی گوناگونی یافتیم؛ منظور از دانش های مختلفی که داشتی ما را پر بار و پر ثمر نمودی از دانش های مختلف). پادشاه بر تو خشمگین شده است ماموران تو را می, ...ادامه مطلب
"سعدی" صفحه ۷۶ بوستان :نظمقرن : هفتمسبک: عراقی"شمع و پروانه"این شعر گفتگو و دیالوگی ست میان عاشق واقعی و مدعی عشق.عاشق واقعی: شمعپروانه: مدعی عشق!آتش: نماد عشق سوزان است!۱. شبی یاد دارم که چشمم نخفت/ شنیدم که پروانه باشم گفت:معنی: به یاد دارم که شبی خوابم نبرد و شنیدم که پروانه با شمع گفتگو میکرد.۲. که من عاشقم گر بسوزم رواست/ تو را گریه و سوز باری چراست؟معنی:پروانه: که من اگر بسوزم در راه عشق شایسته است تو چرا گریه و سوز و گداز را انداختهای؟!۳. بگفت ای هوادار مسکین من/ برفت انگبین یار شیرین من.معنی:شمع گفت: ای یار تهی دست من/ من یار چون عسل شیرین خود را از دست دادهام.۴. چو شیرینی از من به در میرود/ و فرهادم آتش به سر میرود.معنی : وقتی لحظات شیرین خودم را از دست دادم مثل فرهاد آتش به سرم افتاده است.نکته: تلمیح دارد به داستان شیرین و فرهاد.۵. همی گفت و هر لحظه سیلاب درد/ فرو میدویدش به رخسار زرد.معنی: این را هی میگفت و هر لحظه با چشمانی گریان گویی سیلابی راه انداخته بود و چهرهاش با گفتن ماجرای عشق اش داستان به زردی میگرایید. ۶.که ای مدعی عشق کار تو نیست/ که نه صبر داری نه یارای ایست.معنی:زیراکه تو فقط مدعی عشقی و این بزرگ ،نمی تواند کار توباشد/چرا که نه استواری و صبوری داری و نه توان ایستادن از درد سوختن در راه عشق.۷. تو بگریزی از پیش یک شعله خام/ من استادهام تا بسوزم تمام.معنی: تو در برابر اندک شعلهای فرار میکنی/ اما من مام و کمال ایستادهام تا از سر تا پای بسوزم.۸. تو را آتش عشق اگر پر بسوخت/ مرا بین که از پای تا سر بسوخت.معنی: ای پروانه اگر تو از آتش عشق پر و بالت سوخت/ به من نگاه کن که از پای تا سرم در راه عشق فدا شده است.۹. مبین تابش مجلس افروزیم /تبش بین و, ...ادامه مطلب
پی.دی.اف کتاب درتاریخ ۲۹خرداد ،کامل در کانال و مجازی بارگذاری شد .مطالب زیر جهت بازبینی و رفع عیب احتمالی و پی .دی .اف سازی مجدد آن می باشد.پاینده باشید!زبانادبیاتکالبد شناسی اشعار کلاسیکرودکی: بلای سختفردوسی:جنگ ایرانیان و تورانیانناصر خسرو: میوه دانشسنایی: سرای حوادثنظامی: سیاحان افلاکعطار: عشق صوریمولوی: عشق-نیستیسعدی: پروانه و شمع - شب فراقحافظ: کاخ آرزو -تجلیجامی : تاک نشانوحشی: چشم عاشقصائب: تبریزی عالم بیخبریمعرفی ادبیات معاصر و دلایل شکلگیری آن.بهار :جغد جنگنیما یوشیج: مهتابشهریار: حالا چراهوشنگ ابتهاج :شبگیراخوان ثالث : قاصدکسهراب سپهری :نشانیفروغ فرخزاد: پرنده مردنی استمعرفی نثر کهن فارسی و سبکهای نثرابوالفضل بیهقی: انوشیروان و بزرگمهرنصرالله منشی :باب برزویه طبیبسعدی: حکایت اول و دوممعرفی شاعران ادبیات جهان: جان میلتون- الیوت -لافونتن- بودلر- پوشکین- دانته- امیلی دیکنسن.تعریف زبان: راه ارتباطی میان انسان ها را زبان گویند.زبان دونوع است:۱. زبان گفتاری ۲. زبان نوشتاری.زبان گفتار : واکه و واج ها تولید "واژه" نموده، واژه در دو محور" افقی" و "عمودی" چینش می شود تا " جمله" یا گزارشی را بیان کند.واکه: صوتی است که در حنجره به کمک لرزش تار آواها ایجاد میشود؛ اگر در گذر خود از حفره دهان و دیگر اندامهای گویایی با هیچ مانعی برخورد نکند و وضعیت حفره دهان از هنگامی که هوای بازدم با تار آواها برخورد میکند تا خروج آن از دهان به یک شکل حفظ شود، به این صوت" واکه" میگوییم.واکه ها دونوع هستند:۱.واکه کوچک: ِ/ ِ/ُ : a- i- oواکه بزرگ: آ ا / ای / او: ā- ī- ūواج: کوچکترین واحد صوتی است.تفاوت واج و حرف: واج شکل گفتاری و تلفظی دارد اما حرف ،شکل نوشتاری الفبای یک زبان را گویند.مثال حرو, ...ادامه مطلب
در امروز شامل : زبان.واکه.واج.واژه.ژاک دریدا و گراماتولوژی: در پاسخ به فیلسوفان قاره ای(۱۹ و ۲۰ اروپا)-گویش. لهجه. زبان های هندوآریایی.زبان های هندواروپایی.ادبیات: ریشواژه ی ادبیات - چیستی و چرایی-موضوع ادبیات- وظیفه ی ادبیات- قلمرو ادبیات- نظریه های جدید ادبی و نامآوران این عرصه و معنی و آرایه های ادبی ی درس : "جنگ ایرانیان و تورانیان.تعریف زبان: راه ارتباطی میان انسان ها را زبان گویند.زبان دونوع است:۱. زبان گفتاری ۲. زبان نوشتاری.زبان گفتار : واکه و واج ها تولید "واژه" نموده، واژه در دو محور" افقی" و "عمودی" چینش می شود تا " جمله" یا گزارشی را بیان کند.واکه: صوتی است که در حنجره به کمک لرزش تار آواها ایجاد میشود؛ اگر در گذر خود از حفره دهان و دیگر اندامهای گویایی با هیچ مانعی برخورد نکند و وضعیت حفره دهان از هنگامی که هوای بازدم با تار آواها برخورد میکند تا خروج آن از دهان به یک شکل حفظ شود، به این صوت" واکه" میگوییم.واکه ها دونوع هستند:۱.واکه کوچک: ِ/ ِ/ُ : a- i- oواکه بزرگ: آ ا / ای / او: ā- ī- ūواج: کوچکترین واحد صوتی است.تفاوت واج و حرف: واج شکل گفتاری و تلفظی دارد اما حرف ،شکل نوشتاری الفبای یک زبان را گویند.مثال حروف: آ.ب.پ.ت.ث.ج.چ.ح.خ.د.ذ.ر.ز.ژ.س.ش.ص.ض.ط.ظ.ع.غ.ف.ق.ک.گ.ل.م.ن.و.ه.ی. واژه =واج + واکه(کوچک و بزرگ).واج + واکه (کوچک): رَج raj/ رِی: reu/ سُرsoواج + (واکه بزرگ )واج +واکه (بزرگ): رازrāz/ دیر: dīr/ روز : rūzآیا زبانِ نوشتار برگرفته یا نزدیک به زبانِ گفتار است؟بسیاری از زبانشناسان این دیدگاه را دارند که زبانِ نوشتار نزدیکترین برداشت از زبان گفتار است؛ اما زبانشناسانی دیگر این برداشت و دیدگاه را درست نمیدانند. برای مثال : ژاک دریدا در کتاب "گراماتولوژی"(, ...ادامه مطلب
پدیدارشناسی هوسرلی تا تاملات دکارتی ،دازاین ، هستی و زمان (مارتین هایدگر)بر اساس فقه اللغه[معنا و ریشه شناسی واژگان]،پدیدارشناسی عبارت از مطالعه یا شناخت پدیدار است؛ چون هر چیزی که ظاهر میشود، پدیدار است. قلمرو پدیدارشناسی در عمل نامحدود است و نمیتوان آن را در محدوده علم خاصی قرار داد، بنابراین نمیتوان مانع کسی شد که ادعای پدیدارشناسی دارد، به شرط آنکه نگرش وی به گونهای با ریشه کلمه پدیدارشناسی ربطی داشته باشد: اگر تنها به ریشه کلمه اکتفا کنیم، در واقع هر کسی به نحوی به مطالعه ظهور و نمود چیزی میپردازد و در نتیجه، هر کسی که ظواهر یا نمودهای چیزی را توصیف کند، پدیدارشناسی انجام داده است. در این صورت، اگر ما به این معنی بسیار وسیع اکتفا کنیم، نخواهیم توانست فهرست اسامی پدیدارشناسان را به طور عمیق بررسی کنیم. این مسئله از ویلیام وهول که میخواست جغرافیایی پدیدار شناختی را دایر کند( ۱۸۴۷) یا ارنست ماخ که یک پدیدارشناسی فیزیک عمومی را در نظر داشت (۱۸۹۴) تا تیارد شاردن که "فیزیک افراطی" او میخواست فقط پدیدار را کشف کند، صادق است، همچنین هر پدیداری میتواند تحت عنوان پدیدارشناسی قرار گیرد. تاریخ اصطلاح پدیدارشناسی از صرف فقه اللغه آن روشنگرتر است، به شرط آنکه دست کم بپذیریم که پدیدارشناسی لحظهای را در تاریخ فلسفه نشان میدهد که نمیتوان از آن چشم پوشید. اولین متنی که اصطلاح پدیدارشناسی در آن به چشم میخورد، ارغنون جدید (۱۷۶۴) اثر "ژان هنری لامبر" شاگرد آزاد" کریستین ولف"است که مرادش از واژه پدیدارشناسی، نظریه وم و پندار با صور مختلف آن بوده است. شاید هم تحت تاثیر لامبر باشد که کانت به نوبه ی خود همین اصطلاح را به کار میبرد. او در سال ۱۷۷۰ در نامهای خطاب به لامبر از کلمه مزب, ...ادامه مطلب
"طبیعت جان"اینکه در این خشکسالیهلوی شبستر را به من تعارف میکنی ومن به سکسکه میافتمهیچ جای تعجبی ندارد ؟تو تابلوی جان منی!که "سزان" و " ون گوک" از رشکیکی خودش را به ندیدن میزند وآن دیگری برای مرموز ساختن فضاگوشش را معما می کند؟!اصلاً مونالیزا کیلویی چند؟!وقتی که اوراد لب های تومرا به تشنگی کارون وتمام اقیانوسها و پلیکانها پر میکشاند؟!(سنتی و اکسپرسیون به هم در به است؟!)لطفاً یکی "فرانسیسکو گُیا" ر ااز خواب مطولش بیدار سازد و بگویددر شب اعدام نقاشی اتمن از برابرجوخه فرار کردهبه ساعتی که رفته بودمتا برهنه جانم را تماشا کنمزیر شَمَدهایی که آسمان با هارمونی دستانشخوشه ی پروین رابه گردنش آویخته بود!(پشت بام دنیا یعنی همین !یعنی مرگ هم که بوزدباز خنکای زندگیتورا با خود می رباید!)و تلویحن کنتراست شب و روزبماند برای ما بعدی هاما سونات مهتاب رادر رقص باله ی تمامی صورهای فلکیشنیده ایم!و این یعنی پایان قرون وسطا وعجالتن آغاز جنگ های مجازیکه ارواح ماهمچون جنین های شهیدیدر شط های بی زمانیشناور خواهند ماند!خواهش میکنمیکی نزد "اَجل خانوم" ریش گرو بگذاردتا برای لحظهای هم که شدهبروم بام دنیا وجان برهنهام را بپوشانمقول می دهم:باز گردم به انتزاع بافت ها!۲۵دی ماه ۱۴۰۲۳:۱۶ ساعت بخوانید, ...ادامه مطلب
نکات ،شعر "تاک نشان"، عبدالرحمن جامیاعیان ثابته: ابن عربی گوید، علم و معلومات پروردگار ازلی است به معلومات ازلی پروردگار اعیان ثابت میگویند.نقشبندیه: طریقتی است منسوب به خواجه بهاءالدین محمد نقشبند بخارایی (۷۹۱–۷۱۸ هـ. ق)، شاخهای منشعب از سلسله خواجگان که اصل آن به عارف ایرانی خواجه یوسف همدانی بازمیگردد. طریقت نقشبندیه یکی ازطریقتهای تصوف و عرفان میباشد.بعدها این سلسله در هند هم نفوذ یافت و به خصوص در دوره اقتدار مغولان در هند، تأثیر و نفوذ مشایخ آنها قابل ملاحظه بود و سلاطین آن سرزمین غالباً به این طریقه منسوب بودند؛ چنانکه گویند امیر تیمور گورکانی به شاه نقشبند ارادت داشت و طریقت نقشبندی از طریق مولانا خالد نقشبندی کردی به کردستان رسید که ایشان به نزد غلام علی دهلوی رفتند و بعد از کسب اجازه ارشاد به کردستان برگشتند و بعد به سوریه رفتند و در آنجا به ارشاد پرداختند.خط موروثی رهبری بر اساس نسب خونى مؤسس طریقت بهاءالدین نقشبند و دخترش زهرا از طریق حضرت ايشان است. عبدالرحمن جامی در نفحات الانس نوشتهاست:«طریقت ایشان، اعتقاد اهل سنّت و جماعت است و اطاعت احکام شریعت و اتباع سنن سیّدالمرسلین (ص) و دوام عبودیت که عبارت است از دوام آگاهی به حق سبحانه، بیمزاحمت شعور به وجود غیری.»عبدالخالق غجدوانی گفتهاست که «در خلوت را دربند و در خدمت را بگشای.»و از بهاءالدین نقشبند پرسیدند: «در طریقت شما ذکر جهر و خلوت و سماع میباشد؟ فرمودند که نمیباشد. پس گفتند که: بنای طریقت شما بر چیست؟ فرمودند: خلوت در انجمن: به ظاهر با خلق هستند و به باطن با حق و نیز همو گفتهاست که: «طریقت ما صحبت است و خلوت آفت شهرت است. خیریت در جمعیت است و جمعیت در صحبت به شرط نفی بودن در یکدیگر.»این طریقت، در ت, ...ادامه مطلب
لوحه ی رنگی،۲۳۹،کنت نواند".صدایی گرم بر زمینه ای خاکستری"،۱۹۶۱،رنگ و روغن، روی بوم،۲۰۷×۲۰۳ سانتی متر،مجموعه خصوصی،نیو یورک(فرامرزی،۱۳۸۸،۶۳۹).مانیفست شعر میتراییک بر آن است تا به شکلی هویدا ،تلاش نماید با حضور اَبر سوشیال مدیا هایی که تمامی جنبه ها و زیبایی شناختی هنر و زندگی انسان معاصر را تحت تاثیر قرار داده ،و تا حدودی با برجسته نمودن برخی از شاخه های هنری،و با منزوی نمودن شعر معاصر (سوق دادن شاعران دهه های پیشین به ساده نویسی برخلاف مولفه های هنر مدرن و پست مدرن ،که این شاعران مدعی آنند، و یا نادانسته و بی مطالعه و شتابزده ،شعری را هر از چندگاهی در فضای مجازی نشر می دهند که طراوت و تازگی ندآرد و دیگر پلتفرم ها ،سکوی پرتابی شده اند تا هنرمندان سایر رشته ها ارز اندام[عرض اندام]نمایند و جز چند مدعی شعر، این کاروان عظیم را با خستگی و فرسودگی ، پیش رانند. شعر میتراییک ایران با آموزه هایی جدید و پویا در عرصه های جدید هنری ،برآن است تا با ارائه مانیفست شعر و مرام نامه اش،که مروری است از نیما و تصحیح اشعار موج نو(هوشنگ ⁹ایرانی) تا شعر دیگر و شعر حجم و شعر شعر ناب و جدال شعر برای شعر و هنر برای مردم و جامعه خاتمه داده و با فرم و ساختاری توامان محتوای نوی را برای خوانندگان شعر مدرن ارایه دهد.مانیفست شعر میتراییک ایران(جمهوری جهانی شعر و هنر) ۱. تصویر و تخیل های مدرن:۲. همراهی فرم و ساختار و ارایه ی محتوایی خواننده پسند،رفورماسیون های شعری:۳.ابهام یا ابهاماتی علمی که ایجاد ابعاد و گستره های معنایی می نماید:۴. به چالش کشاندن اَبر روایت هایی چون: کانتی، هگلی، مارکسیسم و کاپیتالیسم و نویدهای شان... :۵. عرفانی کاملن لائیک نه در گفتار بلکه در نوشتار.۶. توسع زبان شناسی و زبانورزی و نیز با, ...ادامه مطلب
●ابوالفضل بیهقی(۱۹۱)• انوشیروان و بزرگمهرچنان خواندم که چون بوذرجمهر: در متنها و کتابها خواندهام که بزرگمهر دانشمند، از دین پیشینیان خود(گبرکان) دست کشید... و دین عیسی را پذیرفت و مسیحی شد. به برادران و دوستان خود وصیت کرد که:" در کتابها خواندهام که در آخر زمان پیامبری می آید که نام او محمد صلی الله علیه و آله و سلم، است.اگر روزگار یابم: اگر زنده بمانم نخستین کسی هستم که به دین او گرایش پیدا میکنم و اگر که او را ندیدم امیدوارم که در روزگار حَشر(محشر.رستاخیز) و جهان باقی(جهان باقی) او و امتش را دیدار کنم و من نیز جز امت او گردم. شما هم فرزندان خود را این چنین سفارش کنید تا بهشتی گردند".این خبر به خسرو انوشیروان رساندند. کسرا به مامور خود نامه نوشت که "فورا(درساعت) این نامه به تو رسید و آن را خواندی بزرگمهر را با غل و زنجیر به درگاه من بفرست". مامور فرمان را انجام داد و خبر در سرتاسر پارس پراکنده شد که" بازداشت شده را فردا می خواهند ببرند". دانشمندان و دانایان دین نزد بزرگمهر رفتند و گفتند که " تو از علم خویش به ما سودها رساندهای و در دانشورزی ما هیچ کوتاهی نکردید تا دانا شدیم. مانند ستاره روشن ما بودی در تاریکیها تا مار راه راست را از راه غیر حقیقت پیدا کنیم. راه راست را به ما نشان دادی. و به مانند آب گوارایی بودی که ما تشنگان از تو سیراب شدیم و چون مرغزاری پر از میوه و ثمر بودی در دادن علم به ما، تا ما در هر علم چون ثمرات و میوهها گوناگون شدهایم.(چون آب گوارایی بود ، در دادن علم و دانش به ما و ما از درخت دانایی تو میوه هایی گوناگونی یافتیم؛ منظور از دانش های مختلفی که داشتی ما را پر بار و پر ثمر نمودی از دانش های مختلف). پادشاه بر تو خشمگین شده است ماموران تو را می, ...ادامه مطلب
عشق ، مولانا ،ص۷۰قالب مثنوی۱. هر هر کسی جامه خودخواهی و نفسانیاش از شدت عشق به حضرت معشوق، چاک شود، او از هر نوع عیبی پاک خواهد شد[عشق چه مجازی چه حقیقی موجب اخلاق نیکو می گردد).قافیه ها : چاک -باکچاک شد: پاره شد.مجازی: ظاهری.۲. ای عشقی که هیجانات خوب و جذاب روحی درما ایجاد میکنی/ و ای طبیب همه دردها و امراض ما همواره شادمان و با نشاط باش!۳. ای عشق! تویی دوای خودبینی و خودنمایی ما!/ و ای عشق! تویی طبیب روحانی و جسمانی ما.افلاتون و جالینوس: هر دو از حکیمان و اطبای یونان باستان می باشند.افلاتون : نماد پزشک روحانی و روان ومکاشفه و رسیدن به پروردگار است.جالینوس: اینجا نماد عشق جسمانی و مجازی ست.۴. جسم خاکی ما که از خاک است بر اثر عشق به اوج افلاک و آسمانها رفت/ و کوه به رقص و رفتار درآمد و از عشق به پریدن و حرکت کردن درآمد.مصراع اول می تواند اشاره ای باشد به عروج پیامبر و رفتنش در آسمان ها(افلاک)؛ جسم آدمی را طبق قصص قران از خاک سرشته اند.**۵.عاشقی پیداست: از نالههای دل عشق آشکار میشود/ هیچ بیماری ای به اندازه بیماری دل اهمیت ندارد.۶.علت عاشق: بیماری عشق از نوع بیماریهای جسمانی نیست/ بلکه عشق مانند استرلاب اسرار شمس حقیقت را نشان میدهد.۷. هر چقدر عشق را شرح و بیان نمایم/ چون به ذات عشق میرسم شرمگین میشوم( مولانا عقیده دارد که عشق هیچ تعریفی ندارد و قابل شرح نیست).۸. اگرچه قلم تفسیر و روشن کننده مسائل است/ ولی عشق موضوعی نیست که به زبان درآید و کسی آن را شرح و تفسیر دهد. چرا که عشق خود را بیان میکند نه زبان و یا قلمی).۹. قلم در کتابت و نویسندگی همه چیز را شتابان مینوشت/ ولی هنگامی که به موضوع عشق رسید و خواست آن را به تحریر درآورد درمانده شد و بلافاصله از درون شکافته ش, ...ادامه مطلب
جغد جنگ ،ملک الشعرا بهار ،صفحه ۱۲۵فغان ز جغد جنگ و مُرغوای او...معنی بیت ۱. اندوه و افسوس از که چون جغدی مینماید بر خرابهها و فال بدی که در طالع ما افتاده است./ کاش تا ابد بریده شود گلوی جنگ و شومی چون جغدش.مُرغوا: فال بد بیت ۲. بریده باد نای او...معنی: امید که نای و گلوی جغد جنگ تا انتهای جهان / و پر و بال و پای او همواره شکسته و از هم بریده گردد(نفرین شاعر بر جنگ).بیت ۳. ز من بریده یار آشنای من...معنی۳. جنگ سبب شد تا آشنایان و خانوادهام را از دست بدهم و دوست صمیمیام را از دست بدهم/ پروردگارا! خانواده و یار صمیمی جنگ را از آن بگیر و نابود کن تا معنای دوری را بفهمد!بیت ۴. چه باشد از بلای جنگ صعبتر...معنی۴. چه چیزی میتواند از رنج و سختی جنگ دشوارتر باشد/ زیرا که هیچکس امن و امنیت نمییابد از این درد و رنج جنگ.صعب تر: دشوار تر.بیت۵. شراب او ز خون مرد رنجبر...معنی ۵. شراب جنگ از خون مردان زحمتکش است/ و غذای جنگ از استخوان کارگران پرتلاش تهیه میگردد.(در جنگ مردم زحمتکش آسیب می بینند!).بیت ۶. هم میزند صلای مرگ و نیست کس...معنی۶. مرگ همواره فریاد می زند تا میهمانان را برای تباهی و نیستی جمع کند(مرگ آواز می دهد تامیهمان های نیستی و تباهی،جمع شوند)./که جان برد(چه کسی می تواند از جنگ جان سالم بدر برد؟) چه کسی میتواند جان سالم به در ببرد از آسیبهایی که مرگ با آواز نیستی میهمانان را به نابودی فرا میخواند. بیت ۷. همی دهد ندای خوف و میرسد...معنی۷.همیشه فریاد و صدای ترسناک سر می دهد و این صدا می رسد/ این صدای ترسناک و مهیب هر دلی را میلرزاند.بیت۸. همی تنت شدی پای در جهان...دیوپای : عنکبوت.کارتونک.معنی۸. مانند عنکبوت در جهان خانهاش را میسازد(در اصل انسان ها را در دام خانه , ...ادامه مطلب
●انواع نثر و مختصات آن• ۱.نثر مرسل: به معنی رها شده و آزاد شده. یعنی نثری بی تکلف و غیر مقید به صنایع ادبی و فنون تزیینی کلام. در نثر مرسل سخن مستقیم و سرراست است در حقیقت نثر مرسل صورت مکتوب زبان گفتاری است بدون عنایت به هنرورزیهای ادبی که بعدها مرسوم شد.بی تکلف و غیر مقید است. نویسنده به سادگی وبی هیچ سجع و موسیقی ای مطالب خود را می نویسد!•برخی آثار که به نثر مرسل نگاشته شدهاند: مقدمه شاهنامه ابومنصوری، ترجمه تاریخ طبری، ترجمه تفسیر طبری، حدود العالم من المشرق الی المغرب، الابنیه عن حقایق الادویه...•مختصات سبکی نثر مرسل:مهمترین مختصات زبانی سبك نثر مرسل را می توان در خالی بودن از لغات عربی، عدم وجود صنایع لفظی و معنوی، استفاده اندك از اشعار و امثال زبان های دری و عربی، كوتاهی جملات، تكرار افعال و الفاظ در جملات، ایجاز، وضع و استعمال اصطلاحات علمی در مقابل عربی، استفاده از برخی ساخت های نحوی و صرفی در نثر این دوره كه آن را از دورههای قبل متمایز می سازد، خلاصه كرد.• ۲ .نثر بینابین:یکی از تغییرات، ورود سلجوقیان به ایران و از هم پاشیدن نظام اداری و اجتماعی عهد غزنوی است که ادامه عهد سامانی بود. سلجوقیان قومی بدوی بودند که به کمک وزرا و دیوان ایرانی نظام اجتماعی و سیاسی پایداری ایجاد کردند. سلجوقیان در آغاز توجه چندانی به مسائل معنوی و فرهنگی مبذول نمیکردند، پادشاه بزرگی چون سنجر حتی سواد خواندن و نوشتن نداشت، از این رو سبک ادبیات چه در شعر و چه در نثر در قرن ششم تغییر کرد. باید توجه داشت که همواره بین پایان یک سبک و آغاز یک سبک دیگر، یک دوره انتقال و بینابینی است؛ لذا میتوان گفت به مدت نیم قرن در بین هر دو سبک، یک دوره انتقال و بینابینی است.• برخی آثار نثر بینابین:تار, ...ادامه مطلب
زبان شناسی پیکرهای حوزه بینا رشتهای است که از یک سو با زبان شناسی و حوزههای وابسته آن در ارتباط است و از سوی دیگر با علوم رایانه، هوش مصنوعی، پردازش زبان طبیعی و علم آمار مرتبط می شود. در این حوزه بینا رشتهای، گردآوری، آماده سازی و بهرهبرداری از دادههای طبیعی زبان با استفاده از امکانات رایانه و محاسبات آماری مختلف، با ایجاد امکانات پژوهشی و یا پاسخ به پرسشهای زبانشناسی نظری، زبانشناسی کاربردی، آموزش زبان، ترجمه، فرهنگ نویسی، سبک شناسی، تحلیل گفتمان و محتوای علوم انسانی، زبانشناسی اجتماعی، روانشناسی زبان و همچنین هوشمندسازی ماشین در جهت پردازش و تولید زبان طبیعی انسان با اهداف مختلف چون متن کاوی، داده کاوی، خلاصه سازی، تحلیل محتوا، سامانههای پرسش و پاسخ و مانند آن صورت میگیرد...ابزار تحلیل صوتspeech Analysis Toolبه مجموعه نرمافزارهایی اشاره میکند که امکان مشاهده موج صوتی و درج برچسبهای لازم بر روی بخشهای مختلف آن را فراهم میآورد.ابهام ambiguityابهام و ایهام در لغت به مفاهیمی اشاره میکنند که بیش از یک تعبیر و تفسیر دارند. تفاوت این دو اصطلاح در این است که با وجود بافت میتوان از ابهام، رفع ابهام کرد اما در ارتباط با ایهام، بافت، کمکی به شفافیت تعبیر نمیکند.ابهام در زبانشناسی پیکرهای اصطلاح علمی است که در فرایند برچسب گذاری مطرح میشود. این وضعیت به شرایطی اشاره میکند که کاربر انسانی نمیتواند برای برخی واحدهای زبانی میان چند برچسب به تصمیم واحدی برسد. اولین راهکار در این وضعیت توجه به بافت است. اگر با وجود بافت همچنان ابهام بر سر جایش باقی باشد، با توجه به رویکرد پیکره سازانِ پیکره ی مورد نظر یا میتوان از برچسبی با نام "برچسب چند وجهی" استفاده کرد و یا قراردا, ...ادامه مطلب